محقق
نویسه گردانی:
MḤQQ
محقق mohaqqaq (انجام یافته). همتای پارسی این واژه ی عربی، این است: هنزفیک hanzafik (مانوی) محقق: mohaqqeq (تحقیق کننده). همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: پژوهنده، پژوهشگر (دری) توختار tuxtār، ویجوستار vijustār (پهلوی)***فانکو آدینات 09163657861
واژه های همانند
۱۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
محقق . [ م ُ ح َق ْ ق ِ ] (ع ص ) تحقیق کننده . (غیاث ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). پژوهنده . بررسنده . (غیاث ). آنکه سخن را به دلیل ثابت کند. (غ...
محقق . [ م ُ ح َق ْ ق َ ](ع اِ) نام خطی از شش خط که ابن مقله آن را وضع کرده است . (غیاث ) (ناظم الاطباء). (قلم یا خط...) خط عراقی است که د...
محقق . [ م ُ ح َق ْ ق َ ] (ع ص ) چیزی که تحقیق شده . (غیاث ). آنچه به تحقیق رسیده . مسلم . آنچه به درستی دانسته شده است . درست . راست : مح...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
محقق اول . [ م ُ ح َق ْ ق ِ ق ِ اَوْوَ ] (اِخ ) محقق حلی . نجم الدین ابوالقاسم جعفربن یحیی ... محقق حلی . رجوع به جعفربن حسن بن یحیی ... شود.
محقق حلی . [ م ُ ح َق ْ ق ِ ق ِ ح ِل ْ لی ] (اِخ ) رجوع به جعفربن حسن بن یحیی ... شود.
محقق دوم . [ م ُ ح َق ْ ق ِ ق ِ دُوْ وُ ] (اِخ ) محقق ثانی . رجوع به علی بن حسین بن عبدالعالی کرکی عاملی شود.
محقق ثانی . [ م ُ ح َق ْ ق ِ ق ِ ] (اِخ ) علی بن حسین بن عبدالعالی کرکی عاملی . رجوع به علی کرکی بن حسین شود.
محقق طوسی . [ م ُ ح َق ْ ق ِ ق ِ ] (اِخ ) رجوع به نصیرالدین طوسی (خواجه ) شود.
محقق مناوی . [ م ُ ح َق ْ ق ِ ق ِ م َ ] (اِخ ) زین الدین عبدالرؤوف بن تاج العارفین بن علی بن زین العابدین . از بزرگان علمای دین (952 - 1031...