کند
نویسه گردانی:
KND
kond: این واژه در سنسکریت کونته kunth و فعلی است به این معنی ها: 1ـ کُند ـ کند ذهن ـ ضعیف ـ کودن ـ خنگ ـ اسکل ـ خرفت ـ ببو ـ دَبنگ ـ مشنگ ـ گاگول ـ احمق بودن. 2ـ لنگ ـ چلاق ـ فلج ـ معلول ـ علیل بودن. 3ـ تنبل بودن. 3 - زخمی ـ مجروح کردن، آسیب ـ صدمه زدن، لطمه وارد کردن 4ـ رنج ـ درد کشیدن. در سغدی: kundag؛ اوستایی: kunda؛ پهلوی: kundiv؛ پارتی: akundag با همان معنی های سنسکریت. ***فانکو آدینات 09163657861
واژه های همانند
۱۶۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۹ ثانیه
تازه کند خانکندی . [ زَ ک َ دِ ک َ ] (اِخ ) دهی از دهستان گاودول بخش مرکزی شهرستان مراغه است که در 33هزارگزی جنوب خاوری مراغه و 9500گزی خ...
تازه کند عزیزکندی . [ زَ ک َ دِ ع َ ک َ ] (اِخ ) دهی از دهستان گچلرات بخش پلدشت شهرستان ماکو است که در 36هزارگزی جنوب خاوری پلدشت و 4500گز...
تازه کند حسینعلی کندی . [ زَ ک َ دِ ح ُ س َ ع َ ک َ ] (اِخ ) دهی از دهستان چای باسار بخش پلدشت شهرستان ماکو است که در 19هزارگزی جنوب باختری ...
آق کند. [ ک َ ] (اِخ ) نام مرکز بلوک کاغه کنان در خلخال .
گل کند. [گ ُ ک َ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان رودخانه ٔ بخش میناب شهرستان بندرعباس واقع در 108000گزی شمال میناب و 6000گزی باختر راه مال...
نقش کند. [ ن َ ک َ ] (ن مف مرکب ) حکاکی شده . منبت کاری شده . که بر آن نقش و نگار کنده باشند : پیش چوب و پیش سنگ نقش کندای بسا گولان که سر...
هست کند. [ ] (اِ) به هندی لوف است . (فهرست مخزن الادویه ).
هشت کند. [ ] (اِ) به هندی لوف است . (فهرست مخزن الادویه ).
یاس کند. [ ک َ ] (اِخ ) دهی است از بخش بوکان شهرستان مهاباد، در 16500گزی خاور بوکان و 15000 گزی خاور شوسه ٔ بوکان به سقز با 221 تن سکنه . (...
کند زدن . [ ک ُ زَ دَ ] (مص مرکب ) برجستن و رم کردن . (آنندراج ) : واله چو به اختیار نتوان زد از سر کوی دوست کندی بنشینم و خون ز دیده ریزم چ...