اینا
نویسه گردانی:
ʼYNA
اینا=اینها. جمع این این. (ضمیر، ص ) ضمیر اشاره برای نزدیک. مقابل آن . ج ، اینها، اینان. (فرهنگ فارسی معین ). کلمه ٔ اشاره که بدان به شخص یا شی ٔ حاضر اشاره میکنند. و چون این کلمه پس از موصوف واقع و موصوف بآن اضافه شود الفش در درج ساقط گردد. (از ناظم الاطباء). پهلوی، «ان» ۞ . از ایرانی باستان، «اینا» ۞ . سانسکریت ، «انا» ۞ . ضمیر و اسم اشاره ٔ بنزدیک، مقابل «آن». (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین). در تداول مردم ناراضی از نظام حکام بر ایران پس از تحولات ناگهانی یکشنبه 22 بهمن 1357، "اینا" ضمیری است در اشاره به حاکمان و کل نظام حاکم. "اینا کی می رن؟" در گویش تهرانی در ترکیب:محمود اینا (خانواده محمود)، علی اینا (خانواده علی).
واژه های همانند
۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه
ایناء. (ع مص ) (از «ون ی ») سست گردانیدن و مانده کردن . (منتهی الارب )(از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). سست گردانیدن ستور. (تاج ا...
ا اینا= از اینا. عامیانه تهرانی. از این ها.
عینا. [ ع َ ] (ع ص ) تلفظی است از «عیناء». زنی فراخ چشم . (دهار) : و حورا و عینای فرادیس اعلی را از خطر تلبیس ایشان مطلقه ٔ ثلاث گردانیده ....
عیناً. [ ع َ نَن ْ ] (از ع ، ق ) درست ماننده . (فرهنگ فارسی معین ). راست . درست . شخصاً. نفساً.بعینه . بنفسه . و رجوع به عینه و بعنیه و عین شو...
عیناء. [ ع َ ] (ع ص ) مؤنث أعین . ج ، عین . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به اَعْیَن شود. || زن فراخ چ...
عین ا. [ ع َ نُل ْ لاه ] (ع اِ مرکب ) چشم خدای . حفظ خدای . (آنندراج ) (غیاث اللغات ) : تو شب به روضه ٔ نبوی زنده داشته عین اللهت بلطف نظر پ...
ائناء. [ اِءْ ] (ع مص ) رجوع به ایناء شود.