اجازه ویرایش برای همه اعضا

عمیق

نویسه گردانی: ʽMYQ
همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: ژرف žarf، گود god (دری) پرتهportah (خراسانی) نایوک nāyuk، نیخو nixu (سغدی). ***فانکو آدینات 09163657861
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۲ ثانیه
عمیق . [ ع َ ] (ع ص ) دورتک یا دراز. (منتهی الارب ). دورتک و دراز. (ناظم الاطباء). دورتک و ژرف یا دراز. (از آنندراج ). ژرف ، بمعنی دور و دراز ...
nafase-amiq این دو واژه اربی است و پارسی جایگزین، این است: سونانک sunãnak (پارسی دری. برهان قاطع)
آمیغ. (اِمص )آمیزش . خلطه . مخالطت . امتزاج . مزج . خلط. || بضاع . مباضعه . مباشرت . مجامعت . وقاع : چو آمیغ برنا شد آراسته دو خفته سه باشند برخا...
آمیغ. (ن مف مرخم ) در کلمات مرکبه چون زهرآمیغ و نوش آمیغ و مانند آن ،آمیخته و ممزوج و آمیز باشد : همه به تنبل و رنگ است بازگشتن اوشرنگ نو...
بی آمیغ. (ص مرکب ) روقه . مروق . ساده . صاف . خالص . ناب . صرف . محض . (یادداشت بخط مؤلف ): بحت بحوته ؛ ساده و بی آمیغ گردید. باحت الماء؛ خورد آب...
سمن آمیغ. [ س َم َ ] (ن مف مرکب ) سمن دار. مخلوط با سمن : بنفشه ٔ سمن آمیغ تیغ تو ملکابه لاله کاشتن دشت کارزار تو باد. سوزنی .بکارزار بکاریز خون...
نوش آمیغ. (ص مرکب ) آمیخته به شهد. (فرهنگ فارسی معین ). به نوش آمیخته . (یادداشت مؤلف ) : همه به تنبل و بند است بازگشتن اوشرنگ نوش آمیغ ا...
غمان آمیغ. [ غ َ ] (ن مف مرکب ) آمیخته به غم یا آمیخته به غمها : آه ازین جور بد زمانه ٔ شوم همه شادی او غمان آمیغ.رودکی .
آمیغ پژوهی. حقیقت طلبی. (منبع: واژه نامه زبان پاک احمد کسروی)
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.