طره
نویسه گردانی:
ṬRH
طره 3681 مدخل طرهtorre معنی ۱. دستۀ موی تابیده در کنار پیشانی. ۲. [قدیمی] ریشۀ دستار. ۳. [قدیمی] حاشیه و کنارۀ جامه. ۴. [قدیمی، مجاز] کنارۀ چیزی. مترادف ۱. تاب، زلف، کاکل، گیسو، گیس ۲. کرانه، حاشیه، کناره، گوشه ۳. کنگره ۴. بارانگیر ۵. جبهه، ناصیه ۶. تازیانه، ۷. تارهای حاشیه دستار و جامه دیکشنری braid, plait مشوشست دلم از کرشمه سلمی چنان که خاطر مجنون ز طره لیلی رودکی. هم طره بنفشه پریشان کنی به صبح هم غنچه را به وقت سحر پیرهن دری ابوالفرج رونی.
واژه های همانند
۸۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۰ ثانیه
طرءة. [ طُ ءَ ] (ع اِ) طُرءَةُالسیل ؛ دفعه ای از سیل . معظم سیل . (منتهی الارب ) (آنندراج ).
طرح کش . [ طَ ک َ / ک ِ ] (نف مرکب ) مغلوب . زبون . || مصور. نقاش . (آنندراج ) : سالک همیشه طرح کش عشق ظالمم آن جان و دل که میدهم امروز با...
او تره. (ا مرکب)، (زبان مازنی)، تره آبی، این یک گیاه خودرو است که کنار رودخانهها، جویبارها و چشمهسارها مازندران میروید.
آب تره . [ ت َ رَ / رِ ] (اِ مرکب ) گیاهی است آبی با برگهای مایل بتدویر و زبانگز چون ترتیزک و در چهارمحال اصفهان آن را بَکلو گویند، و آن از...
تره تن . [ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان حومه ٔ بخش مرکزی شهرستان قزوین که 37 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1).
تره لن . [ ت ْ رِ ل ُ ] (اِخ ) ۞ مرکز بخشی است در ولایت آوسن ۞ فرانسه که 3350 تن سکنه و کارخانه ٔ بافندگی دارد.
تره لی .[ ت ْ رِ ] (اِخ ) ۞ شهر و مرکز ناحیه ای است در ایالت کیوی و در قلمرو دولت آزادایرلند قرار دارد. صاحب قاموس اعلام ترکی در ذیل ترالی...
تره گز. [ ت َ رَ / رِ گ َ ] (اِ مرکب ) در مازندران حشره ای است شبیه به مورچه با شکمی دراز و چوب خوار و گزیدگی آن آماس آرد و تا قریب یکماه ...
خوش طرح . [ خوَش ْ / خُش ْ طَ ] (ص مرکب ) خوش اندازه . با طرح خوب . با پیکر متناسب و بااندازه .
تره توت . [ ت َرْ رِ ] (اِ مرکب ) در بیت ذیل ظاهراً به معنی برگ درخت توت یا میوه ٔ تر آن آمده است : عاشقی کز عشق یزدان خورد قوت صد بدن پی...