اجازه ویرایش برای همه اعضا

زیاد

نویسه گردانی: ZYAD
همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: چندان candān، وسناد vasnād، فروات farvāt (دری: farvat)، بسیار besyār، فرایسته farāyeste، فراوان farāvān (دری) گرف garf، فتار fatār، افتر eftar (سغدی) پتن patan، تم tom (خراسانی) (فرهنگ گویشی خراسان بزرگ، امیر شالچی) ***فانکو آدینات 09163657861
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۵۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
زیاد. (اِخ ) ابن حُناطة التجیبی . يکی از دانشمندان و برگزیدگانی بود که پس از فتح مصر در آن دیار میزیست و عبدالعزیزبن مروان هنگامی که به د...
زیاد. (اِخ ) ابن خراش عِجْلی . مردی دلیر و کینه جو بود و با سیصد سوار بر معاویه شورید و به سرزمین مسکن رسید و زیادبن ابیه با سپاهی بسوی او ...
زیاد. (اِخ ) ابن سلیمان الاعجم . از موالی بنی عبدالقیس بود. او شاعری بود که شعرش دارای استحکام و فصاحت بود و چون لکنت زبان داشت به اعجم ...
زیاد. (اِخ ) ابن سمیة. رجوع به زیادبن ابیه شود.
زیاد. (اِخ ) ابن صالح الحارثی . از امراء دولت مروانیه و یکی از سران سپاه بسیار دلیر بود. در هنگام قیام عباسیان در خراسان و عراق ، او والی ...
زیاد. (اِخ ) ابن عبداﷲبن طفیل القیسی العامری البَکائی ، مکنی به ابومحمد. او سیره ٔ نبوی را از محمدبن اسحاق روایت کرد و عبدالملک بن هشام ه...
زیاد. (اِخ ) ابن عیسی حذاء کوفی ، مکنی به ابوعبیده و معروف به ابوعبیده ٔ حذاء. از ثقات محدثین امامیه که در حضور آل محمد (ص ) جلیل القدر و د...
زیاد. (اِخ ) ابن غُنْم القینی . از سرداران سپاه و مردی شجاع و از یاران حجاج در عراق بود و در جنگهای متعددی با وی همراه بودتا آنکه در جنگ...
زیاد. (اِخ ) ابن محمد قمر گرگانی ، مکنی به ابوالقاسم و متخلص به قمری . شاعر و مادح شمس المعالی قابوس .رجوع به قمری شود. (از یادداشت بخط مر...
زیاد. (اِخ ) ابن معاویةبن ضباب الذبیانی . رجوع به نابغه ٔ ذبیانی و اعلام زرکلی ج 1 ص 342 و الموشح شود.
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۶ ۳ ۴ ۵ ۶ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.