علاج
نویسه گردانی:
ʽLAJ
همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: بشاز beŝāz (پهلوی) گزیر gozir، درمان، darmān، گزیرش gozireŝ (دری) ***فانکو آدینات 09163657861
واژه های همانند
۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۲ ثانیه
علاج . [ ع ِ ] (ع مص ، اِمص ) درمان . (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) : در کتب طب آورده اند که فاضلترین ِ اطباء آن است که بر علاج ازجهت ثواب...
بی علاج . [ ع ِ ] (ص مرکب ) (از: بی + علاج ) بی درمان .که چاره ندارد. که درمانش نشود. رجوع به علاج شود.
علاج پذیر. [ ع ِ پ َ ] (نف مرکب )قابل مداوا. درمان پذیر و چاره پذیر. (ناظم الاطباء).
علاج شدن . [ ع ِ ش ُدَ ] (مص مرکب ) درمان شدن . صحت یافتن . شفا یافتن .
درمان سردرد
علاج الرأس او انجیدن گوش
دم الاخوین او خون سیاوش
(خسرو و شیرین، نظامی)
علاج کردن . [ ع ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) تیمار کردن و مروسیدن . || مداوا نمودن و معالجه کردن . || چاره نمودن و تدبیر کردن . (ناظم الاطباء). رج...
علاج دادن . [ ع ِ دَ ] (مص مرکب ) شفا دادن . (ناظم الاطباء).
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.