باش
نویسه گردانی:
BAŠ
۱. = باشیدن ۲. [عامیانه] بنگر؛ ببین. بسوک، بپّا ۳. [عامیانه] دقت کن: حواست کجاست؟ من را باش. ۴. منتظر بمان: ◻︎ باش تا صبح دولتت بدمد / کاین هنوز از نتایج سحر است (انوری: ۶۰). ۵. باشنده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): حاضرباش، آمادهباش. ۶. (اسم مصدر) [قدیمی] اقامت: ◻︎ مر سگی را لقمهٴ نانی ز در / چون رسد بر در همیبندد کمر ـ هم بر آن در باشدش باش و قرار / کفر دارد کرد غیری اختیار (مولوی: ۳۴۷). ۷. (اسم مصدر) حیات.
واژه های همانند
۶۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۲ ثانیه
یاشیل باش بابابیک . [ ب ِ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان مشکین خاوری بخش مرکزی شهرستان مشکین شهر (خیاو). (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).