حسام الدین سالار
نویسه گردانی:
ḤSAM ʼLDYN SALAR
حُسامُالدّینْ سالار، علی بن فضل الله، ریاضیدان، منجم و فیلسوف ایرانی سدۀ ۵ ق / ۱۱ م. هرچند در هیچ منبع کهنی به زمان زندگی حسامالدین تصریح نشده، در منابع جدید دراینباره مطالب متفاوت و گاه متضادی آمده است. این آشفتگی به سبب خلطی است که میان حسامالدین سالار و دو شخصیت دیگر به نامهای «حسام الدین منجم» و «حسام الدین شامی»، و نیز خلط میان دو شخصیت اخیر، رخ داده است، و این خلط سبب شده است که برخی از محققان، یکی از آثار او به نام جامع قوانین علم الهیئة را به شخص دیگری نسبت دهند و زمان زندگی حسامالدین سالار را از اوایل قرن ۶ ق / ۱۲ م تا اواخر قرن ۷ ق / ۱۳ م بدانند. چنانکه خواهیم دید، بیشتر اطلاعات ما دربارۀ زمان زندگی حسامالدین از مقدمۀ او بر این کتاب به دست میآید. ماکس کراوزه نخستین کسی است که جامع قوانین علم الهیئة را از حسامالدین سالار دانسته و بنابراین زمان زندگی و فعالیت او را تلویحاً نیمۀ قرن ۵ ق شمرده است (ص ۵۱۱؛ نک : دنبالۀ مقاله). اما جلالالدین طهرانی (ص۱۶۶) مدعی شده که اثری دیگر از حسامالدین به نام زیج شاهی در ۵۱۳ ق/ ۱۱۱۹ م تألیف شده، و بنابراین حسامالدین در این زمان زنده بوده است. مورخان دیگری نیز این نظر را پذیرفتهاند و حسامالدین را از ریاضیدانان قرن ۶ ق دانستهاند. همایی پا را از این فراتر نهاده و بدون ذکر هیچ منبعی گفته است که او در حدود سال ۵۲۷ ق/ ۱۱۳۳ م زنده بوده، با عبدالرحمان خازنی و حکیم اوحدالدین انوری معاصر، و در نوشتن زیجی همکار ایشان بوده است (ص ۱۱۹-۱۲۰). مدرس رضوی نیز بدون ذکر مأخذ، او را از ریاضیدانهای بزرگ و معاصر نصیرالدین طوسی دانسته است (ص۳۶۶)؛ این نظر را روزنفلد نیز تکرار کرده است (ص 20-21). نظر طهرانی نتیجۀ خلط مضاعف است، ازیکسو خلط میان زیج ملکشاهی که در ثلث سوم قرن ۵ ق تألیف شده و بنا به روایات مشهور، خیام و عبدالرحمان خازنی در نوشتن آن دست داشتهاند (هرچند احتمال دخالت خازنی در این کار کم است)، و زیج سنجری عبدالرحمان خازنی، که در دوران سلطنت سنجر بین سالهای ۵۱۳-۵۱۵ ق/ ۱۱۱۹-۱۱۲۱ م نوشـتـه شده (نک : معصومی، ۷۹)، و ازسویدیگر خلط میان زیج شاهی،که به حسامالدین سالار منسوب است، و زیج ملکشاهی، که به گمانِ طهرانی تألیف مشترک حسامالدین سالار و عبدالرحمان خازنی و اوحدالدین انوری بوده است. گذشته از این، باقری به این دلیل که آثار مختلفی به نام زیج شاهی تألیف شده است، استناد به این زیج را قاطع ندانسته است (ص ۲۱۷). اصل نظر همایی نیز همین نظر طهرانی است، جز اینکه او با استناد به حاشیهای از تاریخ وصاف، تاریخ تألیف این زیج را ۵۲۷ ق/۱۱۳۳ م دانسته است (همانجا). اما نظر روزنفلد و دیگرانی که حسام الدین را معاصر نصیرالدین طوسی دانستهاند، نتیجۀ خلط میان دستکم ۳ «حسامالدین» است. یکی حسامالدین منجم از اطرافیان هلاگو که به گفتۀ رشیدالدین (۲ / ۱۰۰۶) کوشید تا هلاگو را از حمله به بغداد باز دارد و چون پیشگوییهایش دربارۀ عواقب وخیم این کار به وقوع نپیوست، به فرمان هلاگو در شب پنجشنبه، ۸ محرم ۶۶۱ ق / ۲۲ نوامبر ۱۲۶۲ م کشته شد (همو، ۲ / ۱۰۴۵؛ خواندمیر، ۱۰۷). مدرس رضوی که این ماجرا را ذیل شرح احوال «حسامالدین منجم»، بهعنوان یکی از معاصران خواجه نصیر، از حبیب السیر نقل کرده (ص ۳۰۰)، توجه داشته است که این حسامالدین منجم همان حسامالدین سالار نیست، زیرا در کتاب خود دو یادداشت جداگانه به حسام منجم و حسامالدین سالار اختصاص داده است؛ هرچند این دومی را هم، چنانکه دیدیم، معاصر خواجه دانسته است. بااینحال روزنفلد (همانجا) تاریخ قتل حسامالدین منجم، یعنی ۶۶۱ ق / ۱۲۶۳ م، را همان تاریخ درگذشت حسامالدین سالار دانسته و زندگی این دو را با یکدیگر آمیخته است. حسامالدین دیگری که با «حسامالدین منجم» و «حسامالدین علی بن فضل اللٰه سالار» یکی دانسته شده، «حسامالدین شامی» است. قدیمترین جایی که نام این شخص در متون آمده در مسالک الابصار ابن فضلاللٰه عمری (د ۷۴۹ ق / ۱۳۴۸ م) است که نوشتهاش را صلاحالدین صفدی و ابنشاکر کتبی (هردو د ۷۶۴ ق / ۱۳۶۳ م) تکرار کردهاند (۹ / ۲۰۱؛ صفدی، ۱ / ۱۵۰؛ ابنشاکر، ۳ / ۲۵۰). این ۳، به روایت شمسالدین جزری از دوستش حسن بن احمد حکیم، آوردهاند که او در زمانی که مسئولیت رصدخانه با علی بن نصیرالدین طوسی بوده، به مراغه رفته، و در آنجا مؤیدالدین عرضی، شمسالدین شروانی، شیخ کمالالدین ایکی و «حسامالدین شامی» را دیده و از رصدخانه و آلات رصد آن بازدید کرده است. این روایت چند اشکال دارد. یکی اینکه مؤیدالدین عرضی به گفتۀ رشیدالدین فضلاللٰه در ۶۶۴ ق / ۱۲۶۶ م، ۸ سال پیش از مرگ خواجه نصیرالدین درگذشته است (رشیدالدین، ۲ / ۹۳۷) و در هیچ منبعی نیامده که در زمان زندگی خواجه نصیر ادارۀ رصدخانۀ مراغه به عهدۀ یکی از فرزندان او بوده است. دیگر اینکه از این نوشته چیزی به دست نمیآید جز اینکه شخصی به نام «حسامالدین شامی» در رصدخانۀ مراغه کار میکرده است. بااینحال، روزنفلد و احسان اوغلو، معلوم نیست برپایۀ چه مأخذ دست اولی، زیر عنوان «حسامالدین علی بن فضل اللٰه شامی»، داستانی دربارۀ زاده شدن او در شام، پیوستن او به سلطان محمد خوارزمشاه، و کوشش او برای بازداشتن خوارزمشاه از حمله به بغداد، میآورند و مینویسند که چون پیشبینیهای او در مورد عواقب حمله به بغداد درست درآمد و مغولانْ ایران را تسخیر کردند، به چنگیزخان پیوست. سپس «منجم، احکامی، و مشاور چنگیزخان و خانهای بعدی مغول تا هلاگو» شد. در اینجا حسامالدین شامی همان حسامالدین منجمی میشود که به گفتۀ رشیدالدین فضلاللٰه در مسائل احکامی مشاور هلاگو بود و بنابراین روزنفلد و احسان اوغلو ماجرای او را که پیش از این از رشیدالدین نقل کردیم، میآورند و فقط میافزایند که وی بعد از فتح بغداد همکار خواجه نصیر در رصدخانۀ مراغه شد، تا به این طریق او دوباره با حسامالدین شامی یکی شود و عنوانی که برای او ساختهاند درست باشد (ص 208). برای اینکه معلوم شود هر حسامالدینی «حسامالدین علی ابن فضلاللٰه سالار» نیست، باید از یک «حسامالدین حاجب سالار» هم یاد کنیم که از اطرافیان ملک ناصر بوده و در ۷۰۲ ق / ۱۳۰۳ م در جنگ او با قوای غازانخان در مرج الصفر شرکت داشته است (اقبال، ۲۲۷- ۲۲۸). داستان برحذرداشتن خوارزمشاه از حمله به بغداد را به شیخ شهابالدین سهروردی صوفی نسبت دادهاند (نک : میرخواند، ۴ / ۳۹۹-۴۰۰)، اما اینکه حسامالدین نامی خوارزمشاه را از حمله به بغداد برحذر داشته باشد، در هیچ منبعی نیامده است. بهرغم این آشفتگی، زمان زندگی حسامالدین از راه مقایسۀ آنچه نصیرالدین طوسی دربارۀ یکی از آثار او میگوید و محتوای جامع قوانین علم الهیئة و مطالبی که مؤلف این اثر در مقدمۀ آن آورده است، معلوم میشود. خواجه نصیرالدین طوسی در دو جا از تحریر عربی رسالۀ کشف القناع عن اسرار الشکل القَطّاع (یا کشف القناع عن اسرار القطّاع) (چ کاراتئودوری، ۲۰، ۲۷، نیز چ تصویری، ۳۳۴، ۳۳۶) و در یکجا از تحریر فارسیآن (گ ۱۹پ – ۲۰ر) از نوشتهای از حسامالدین فضلاللٰه سالار در همین موضوع بدون ذکر نام دقیق آن یاد میکند و نویسندهاش را به تبحر در ریاضیات میستاید؛ هرچند در یکی از این موارد او را به تقصیر در شمارش حالتهای ممکن قطّاع سطحی (چ کاراتئودوری، ۲۰، نیز چ تصویری، ۳۳۴)، و در مورد دیگر به بیمبالاتی در اثبات قضایا (چ کاراتئودوری، ۲۷، چ تصویری، ۳۳۶، نیز تحریر فارسی، همانجا) متهم میکند. در ۱۹۳۶ م، ماکس کراوزه مدعی شد که رسالهای به نام جامع قوانین علم الهیئة، که جزو مجموعهای به شمارۀ ۳۴۲‘ ۳ در کتابخانۀ احمد سوم در موزۀ توپکاپیسرای ترکیه موجود است، همان رسالۀ حسامالدین فضلاللٰه سالار دربارۀ شکل قطاع است (ص ۵۱۱). از آن پس مؤلفان دیگر نیز این رساله را بهقطع به حسامالدین سالار نسبت دادهاند (قربانی، زندگینامه ... ، ۲۲۷)، کسانی نیز آن را «احتمالاً» از او دانستهاند (لُرچ، 391). برخی دیگر نیز که از این کتاب استفاده کردهاند، مؤلف آن را ناشناخته دانستهاند (دبارنو، 12). لرچ (همانجا) تأثیر نوشتۀ حسامالدین در اثر نصیرالدین طوسی را از این بیشتر میداند و براساس یکی از عبارات خود طوسی، که پیش از این از آن یاد کردیم، میگوید که کشف القناع «مبتنی بر» جامع قوانین علم الهیئة است. مقایسۀ این دو اثر نیز استنباط لرچ را تأیید میکند؛ درواقع نصیرالدین طوسی در تألیف کشف القناع از کمتر اثر مثلثاتیای به اندازۀ جامع قوانین علم الهیئة استفاده کرده است و مشابهتهای میان این دو اثر، بهویژه در مقالۀ دوم کشف القناع، به اندازهای است که احتمال این را که منظور نصیرالدین طوسی اثر دیگری جز جامع قوانین علم الهیئة بوده است، منتفی میکند. نویسنده در مقدمۀ این اثر مینویسد که کتاب خود را برای کتابخانۀ «مولانا الاجل العالم العادل المؤید عمیدالملک والدین ابینصر منصور بن محمد مولى امیرالمؤمنین اطال الله بقائه» تألیف کرده است. در جای دیگر از همین مقدمه میگوید که در ایام نوشتن این اثر در اصفهان زندگی را بهسختی میگذرانیده و از بـارگاه حـامی خـود دور بـوده است (جامع ... ، گ ۱ پ؛ نک : معصومی، ۱۰۱). شخصی با این مشخصات کسی نیست جز عمیدالملک کُنْدُری، وزیر مشهور طُغرلبیگ سلجوقی که از ۴۴۷ تا ۴۵۶ ق / ۱۰۵۵ تا ۱۰۶۴ م وزارت طغرل، و پس از او الب ارسلان را عهدهدار بود و در ۴۵۶ ق به دستور الب ارسلان، برادرزاده و جانشین طغرل کشته شد. نام عمیدالملک را منصور بن محمد نوشتهاند. البته او را گاهی محمد بن منصور نیز خواندهاند و به همین دلیل برخی از مورخان تصریح کردهاند که نام او منصور بن محمد است و نه محمد بن منصور (نک : ابن عمرانی، ۳۰۷، حاشیۀ شم ۵۶۵ مصحح). به نقل ابن عمرانی، خلیفه وی را در وکالتنامهای که در ۴۵۴ ق / ۱۰۶۲ م به نام او صادر کرد «مولى امیرالمؤمنین» خواند. این وکالتنامه دلالت بر آن دارد که کندری دستکم در ۴۵۴ ق، مولى امیرالمؤمنین خوانده شده است. از اینکه او پیش از این تاریخ هم با این لقب خطاب شده باشد، اطلاعی نداریم. تاریخ شروع صدارت عمیدالملک درست معلوم نیست. ذهبی (۱۸ / ۱۱۴) دوران صدارت او را ۹ سال دانسته است (قس: زامباور، ۳۳۸). اگر این قول را بپذیریم، جامع قوانین علم الهیئة میان سالهای ۴۴۷ و ۴۵۶ ق تألیف شده است؛ اما اگر این نظر را نپذیریم تاریخ تألیف آن پس از تصرف اصفهان به دست طغرل، یعنی پس از ۴۴۲ ق است (ابناثیر، ۹ / ۵۶۲). در میان محققان معاصر تنها روزنفلد (ص ۲۰-۲۱) با توجه به مقدمۀ جامع قوانین علم الهیئة نتیجه گرفته که این کتاب به عمیدالملک کندری تقدیم شده است و بنابراین تاریخ تألیف آن نمیتواند متأخر بر دوران صدارت این وزیر باشد؛ اما چون، حسامالدین سالار را با حسام الدین منجم و حسامالدین شامی یکی شمرده، و بنابراین تاریخ مرگ او را ۶۶۱ ق / ۱۲۶۲ م دانسته، برای حل این مشکل به فرض عجیبی متوسل شده و گفته است که این رساله از حسامالدین سالار نیست بلکه نوشتۀ علی بن احمد نسوی است که در قرن ۵ ق میزیسته و مدتی از زندگی خود را در اصفهان گذرانده است. آنگاه، با توجه به شباهت بسیار میان مطالب کشف القناع و جامع قوانین علم الهیئة، که تردیدی در استفادۀ خواجه از آن باقی نمیگذارد، برای آنکه وجهی برای تأثیر جامع قوانین علم الهیئة بر کشف القناع بتراشد، فرض عجیبتری در کار آورده و گفته است که حسامالدین سالار رسالهای بر پایۀ جامع قوانین علم الهیئة نسوی نوشته بوده (که طبعاً اکنون در دست نیست) و خواجه نصیر از آن در تألیف کتاب خود استفاده کرده است. . البته در میان آثار نسوی رسالهای به نام الاشباع فی شرح الشکل القطاع وجود دارد (نک : قربانی، نسوی نامه،۲۰). این رساله تاکنون منتشر نشده، اما نسخهای از آن در کتابخانۀ دانشگاه لیدن موجود است و لرچ نیز بخشی از آن را که به اثبات شکل قطاع کروی مربوط است، با ترجمۀ لاتینی این بخش که در یکی از نسخههای لاتینی مجسطی آمده، منتشر کرده است (ص 362-373). از مقایسۀ این رساله با جامع قوانین علم الهیئة معلوم میشود که اثری است بهکلی متفاوت که در آن، برخلاف جامع قوانین علم الهیئة، مطالب مثلثاتی و نجومی در کنار هم آمده است و «درواقع کل این رساله توضیح مثلثات و نجوم کروی مجسطی است» (همو، 355) و نسوی در آن تنها به توضیح شکل قطاع اکتفا کرده و گویی از همۀ قضایایی که در قرن ۴ ق کشف شده، بیخبر بوده است (برای متن مقدمۀ این اثر، نک : معصومی، ۱۰۵-۱۰۶، و برای ترجمۀ بخشهایی از آن، نک : قربانی، همان، ۲۰-۲۲). چون تاکنون رسالۀ دیگری دربارۀ شکل قطاع به نسوی نسبت داده نشده، دو فرض روزنفلد جز دست و پا زدن برای حل مشکل ناسازگاری میان تاریخ تألیف جامع قوانین علم الهیئة و تاریخی که وی برای زندگی حسامالدین سالار فرض کرده است، محمل دیگری ندارد. هرچند روزنفلد مرگ حسامالدین سالار را در ۶۶۱ ق / ۱۲۶۲ م دانسته است (که درواقع تاریخ کشته شدن حسامالدین منجم است)، اما نصیرالدین طوسی در تحریر فارسی کشف القناع، که یقیناً پیش از سقوط الموت در ۶۵۴ ق / ۱۲۵۶ م تألیف شده (نک : معصومی، ۸۶)، از او به صورت «حسامالدین علی بن فضلاللٰه سالار رحمة اللٰه» یاد میکند، که نشان میدهد او در این تاریخ زنده نبوده است. همچنین تاریخ تحریر تنها نسخۀ جامع قوانین علم الهیئة، بر اساس انجامۀ آن، که هرچند به خط جدیدی است اما یقیناً از نسخۀ قدیمتری نقل شده، اوایل رجب ۶۳۲ ق / ۱۲۳۵ م است (نک : همو، ۸۴-۸۵). همۀ این شواهد نشان میدهد که حسامالدین سالار نه معاصر حسامالدین منجم است و نه حسامالدین شامی، و زمان زندگی او نیز مقدم بر زمان خواجه بوده است؛ بلکه او همان مؤلف جامع قوانین علم الهیئة، و دوران شکوفاییاش، نیمۀ قرن ۵ ق / ۱۱ م است. دربارۀ اینکه حسامالدین سالار اهل کجا بوده نیز نمیتوان بهقطع چیزی گفت؛ تنها میتوان احتمال داد که او از خاندان سالار، از خاندانهای صاحبنام بیهق، بوده که علی بن زید بیهقی (ابن فندق) در تاریخ بیهق (ص۱۲۴) از آن یاد کرده است (دربارۀ دلایلی که این احتمال را تقویت یا تضعیف میکند، نک : معصومی، ۹۷- ۹۸). آثـار الف ـ جامع قوانین علم الهیئة موضوع این کتاب، که مهمترین اثر بازماندۀ حسامالدین سالار است، مثلثات کروی است و اهمیت آن در این است که نهتنها دربارۀ «شکل قطّاع» یا قضیۀ منلائوس بحث کرده، بلکه کشفهای مهمی را هم که در حوزۀ مثلثات در قرن ۴ ق رخ داده است، به تفصیل آورده است. این کتاب در یک مقدمه و ۳ «جمله» تألیف شده است. موضوع جملۀ اول «نسبت مؤلفه» است و این یکی از ویژگیهای این کتاب است. درواقع، پیش از جامع قوانین علم الهیئة اثری نمیشناسیم که دربارۀ «نسبت مؤلفه» و «شکل قطاع» و قضایای جایگزین شکل قطاع، یعنی «شکل مُغنی» و «شکل ظِلّی» در یکجا بحث کرده باشد. البته ثابت بن قره (ه م) دربارۀ این دو موضوع دو رسالۀ جداگانه نوشته است و به احتمال بسیار زیاد حسامالدین سالار در تدوین جملۀ اول کتاب خود از رسالۀ ثابت دربارۀ نسبت مؤلفه استفادۀ فراوان کرده است. نصیرالدین طوسی در تألیف کشف القناع از این کتاب بهرۀ فراوان برده است و این امر به مقالۀ دوم کتاب خواجه، که در آن از حسامالدین نام برده شده، محدود نمیشود، بلکه تدوین کشف القناع نیز بر الگوی جامع قوانین علم الهیئة است، به این صورت که مقالۀ اول کشف القناع متناظر است با جملۀ اول جامع قوانین علم الهیئة، مقالات دوم و سوم و چهارم کشف القناع، بهترتیب، متناظر است با جملۀ دوم از جامع قوانین علم الهیئة و مقالۀ پنجم آن متناظر است با جملۀ سوم از جامع قوانین علم الهیئة. از این شباهت (و حتى یکسانی) ساختار دو کتاب که بگذریم، بسیاری مطالب مشترک میان دو اثر هست که نشان میدهد خواجه نصیر در نوشتن کشف القناع، از جامع قوانین علم الهیئة بهرۀ بسیار برده است. بیشترین استفادۀ خواجه در مقالۀ دوم کشف القناع است و کمترین آن در مقالۀ اول؛ زیرا بخش اول جامع قوانین علم الهیئة که دربارۀ نسبت مؤلفه است، خود بهتنهایی نیمی از کتاب است و رسالۀ مستقلی است در این موضوع، درحالیکه خواجه از این مبحث به آنچه در بحث از شکل قطاع به کار میآید، اکتفا کرده است. گذشته از این، هرچند میان مقالۀ اول کشف القناع و جملۀ اول جامع قوانین علم الهیئة قضایای مشترکی وجود دارد، روش خواجه بیشتر حسابی، و روش مؤلف جامع قوانین علم الهیئة بیشتر هندسی است. خواجه آگاهانه سعی دارد که «تألیف نسبتها» را به ضرب کسرها تبدیل کند، و ضمن این کار برخی از خصوصیات کلی کسرها را هم اثبات میکند، درحالیکه چنین کوشش آگاهانهای در جامع قوانین علم الهیئة دیده نمیشود. گذشته از این، واژگان جامع قوانین علم الهیئة و کشف القناع نیز در مواردی با هم تفاوت دارند. سبک خواجه نیز منسجمتر و منطقیتر است، و تا اندازۀ زیادی حق با او ست که حسامالدین سالار را متهم میکند که همتش «بر ضبط دعاوی مقرر بوده است و براهین را نامضبوط و مشوش گذاشته» است. بااینهمه، کتاب حسامالدین یکی از مراحل مهم در تحول علم مثلثات در جهان اسلام و استقلال یافتن آن از نجوم است (در این باره، نک : معصومی، سراسر مقاله). ب ـ رساله در تناهی ابعاد این رساله، که تاریخ تحریر تنها نسخۀ موجود آن ۶۶۹ ق / ۱۲۷۱ م است جزو مجموعۀ شمارۀ ۶۰۵‘۴ کتابخانۀ اسماعیل صائب در ترکیه است و میکروفیلم آن به شمارۀ ۲۷۴ در کتابخانۀ مرکزی دانشگاه تهران نگهداری میشود (حسامالدین، فی تناهی ... ، سراسر رساله). رساله چنین آغاز میشود: «فی تناهی الابعاد الجسمانیة علی الوجه الذی ذکره الشیخ الرئیس ابوعلی قدس الله نفسه»، و عبارت پایانی آن، به همان خط نسخ زیبایی که بقیۀ رساله با آن کتابت شده، چنین است: «تمت الرسالة لحجة الحق استاذ الدنیا حسامالدین علی بن فضل الله السالار قدس الله نفسه». نام مؤلف درست همان چیزی است که خواجه در کشف القناع آورده است: علی بن فضل الله سالار. اما لقب «حجة الحق» هم بر مقام بلند علمی او گواهی میدهد و هم بر اینکه او نمیتواند از معاصران خواجه نصیر باشد. کسانی که به این صفت مدح شدهاند، تا آنجا که میدانیم، یکی ابوعلی سینا ست و دیگری خیام (بیهقی، تتمة ... ، ۱۱۲)، و در قرن هفتم کسی را نمیشناسیم که چنین لقبی پیش از نامش آمده باشد. در این رساله حسامالدین برهانی را که ابنسینا در اشارات برای تناهی ابعاد آورده، و به «برهان سلّمی» معروف است، بهصورتی درمیآورد که برای کسی که چیزی از منطق یا علم دیگری نمیداند، پذیرفتنی باشد. بنابراین مقاله را با تعریف قضیۀ شرطی، مقدم و تالی و شرایط صدق قضیۀ شرطی آغاز میکند. سپس دو قاعدهای را که اکنون وضع مقدم و رفع تالی نامیده میشود، توضیح میدهد. آنگاه استدلال ابنسینا را به صورت برهانی مرکب از ۳ قضیۀ شرطی درمیآورد که تالی هر یک مقدم قضیۀ بعدی است. آنگاه نقیض تالی سومین قضیه را بر این ۳ قضیه میافزاید و از آن نقیض مقدمِ اولین قضیه را نتیجه میگیرد. به عبارت دیگر، استدلال حسامالدین سالار بدین صورت است: (P → Q ) & (Q → R ) & (R→ S ) & ~ S├ ~ P در این استدلال، نشانهها بهجای گزارههای زیر نشستهاند: P = بعد بینهایتی در خلأ یا ملأ ممکن است؛ Q = در این صورت میتوان دو خط، با مبدأ واحد، رسم کرد که فاصلۀ میان آنها همواره به مقدار معین و ثابتی افزایش یابد؛ R = میان این دو خط میتوان خطهایی به شمار نامتناهی جای داد که طول آنها به مقدار طول اولین خط از این خطوط افزایش مییابد؛ S = روی خطی که از دو سو نامتناهی است، شماری نامتناهی از خطوط که طول آنها با اولین خط یکسان است، جای میگیرد. به نظر حسامالدین سالار، نادرستی S مسلم است، زیرا طول «شماری نامتناهی از خطوط که طول هر یک آنها با اولین خط یکسان باشد»، نامتناهی است. درحالیکه خطی که چنین طول نامتناهی دارد، از دو سو متناهی است، زیرا یک سرش روی خط اول است و سر دیگرش روی خط دوم، یعنی «محصور بین حاصرین» است و محصور بین حاصرین متناهی است. بنابراین با ۳ بار کاربرد قاعدۀ رفع تالی نادرستی P معلوم میگردد و ثابت میشود که وجود بعد نامتناهی در محیط مادی و ــ حتى اگر به خلأ قائل باشیم ــ در خلأ، ناممکن است (همان، سراسر رساله). تقریر حسامالدین سالار چیزی بر محتوای برهان ابنسینا نمیافزاید، تنها مقدمات این برهان را، که در اشارات، نسبتاً پیچیده و گنگ است، روشنتر میکند و درستی استدلال را ــ البته بـه شرط پذیـرش اینکه «محصور بیـن حاصریـن متناهی است» ــ نشان میدهد. بیشتر مطالب این رساله، به عین عبارت، در رسالهای که جزو نسخۀ شمارۀ ۰۴۲‘۲ از مجموعۀ روان در ترکیه است و میکروفیلم آن در کتابخانۀ مرکزی دانشگاه تهران موجود است، نقل شده است (برای مواردی از این منقولات، نک : معصومی، ۹۱-۹۵). موضوع این رساله اثبات تناهی ابعاد و رد نظر ابوالبرکات بغدادی، فیلسوف قرن ۶ ق است، و هرچند نام آن در هیچیک از کتابشناسیهای نصیرالدین طوسی نیامده، در حاشیۀ یکی از صفحات آن جزو آثار خواجه شمرده شده است. در متن این رساله نامی از حسامالدین سالار به میان نیامده، اما رساله با این عبارت پایان میپذیرد: «ویکون کلام حسامالدین السالار». با اینکه جز همان اشارۀ حاشیۀ یکی از صفحات رساله، دلیل دیگری در دست نیست که این رساله از نصیرالدین طوسی باشد، اما با توجه به آشنایی خواجه با جامع قوانین علم الهیئة و نیز مقام بلندی که برای حسامالدین سالار در ریاضیات قائل بوده است، دلیلی نداریم که خواجه را مؤلف آن نشماریم. بهویژه که تنها نسخۀ شناختهشدۀ رسالۀ حسام الدین سالار در تناهی ابعاد در تاریخ ۶۶۹ ق، یعنی ۳ سال پیش از مرگ خواجه، کتابت شده و همین نشان میدهد که این رساله در زمان خواجه شناخته بوده است. ج ـ رساله در اثبات اصل توازی این رساله که با این عبارت آغاز میشود: «مقدمات لتبیین المصادرة التی ذکرها اوقلید ]س[ فی صدر المقالة الاولى فیما یتعلق بالخطوط المتوازیة»، جزو مجموعۀ شمارۀ ۴۱۲‘۵ آستان قدس است که تاریخ کتابت آن ۶۷۲ ق / ۱۲۷۳ م است. موضوع این رساله اثبات اصل پنجم اقلیدس (اصل توازی) است و در آن، این اصل بر پایۀ ۶ قضیۀ فرعی (مقدمه) اثبات شده است. از این ۶ قضیه، ۳ تا عیناً در رسالۀ «شرح ما اشکل خیام و الرسالة الشافیۀ» نصیرالدین طوسی آمده است (نک : همایی، ۲۸۳)، و برهان حسامالدین هم به برهان خیام بسیار نزدیک است (نک : ه د، توازی). همایی به این دلیل که زمان زندگی حسامالدین را پس از خیام میدانسته، احتمال قوی داده است که حسامالدین و طوسی برهانهای خود را از خیام اقتباس کرده باشند. اما باتوجهبه اینکه خیام در ۵۲۶ ق درگذشته، و زمان شکوفایی حسامالدین در حدود سال ۴۵۰ ق بوده، این احتمال بسیار بعید است و دور نیست که یا خیام برهان خود را از حسامالدین گرفته باشد و یا یکسانی استدلال این دو از مقولۀ توارد باشد. از حسامالدین رسالۀ دیگری به نام «اختصار دعاوی المقالة الاولى من کتاب اقلیدس» جزو مجموعۀ ۴۱۲‘۵ در کتابخانۀ آستان قدس موجود است و نیز کتابی به نام زیج شاهی به او نسبت داده شده که از چند و چون آن آگاهی دقیقی در دست نیست. مآخذ ابن اثیر، الکامل؛ ابن شاکر کتبی، محمد، فوات الوفیات، به کوشش احسان عباس، بیروت، ۱۹۷۴ م؛ ابن عمرانی، محمد، الانباء فی تاریخ الخلفاء، به کوشش قاسم سامرایی، قاهره، ۱۴۲۱ ق / ۲۰۰۱ م؛ ابن فضل الله عمری، احمد، مسالک الابصار، به کوشش یحیى سریحی، ابوظبی، ۱۴۲۴ ق / ۲۰۰۳ م؛ اقبال آشتیانی، عباس، تاریخ مغول، تهران، ۱۳۴۷ ش؛ باقری، محمد، «حسامالدین سالار»، دانشنامۀ جهان اسلام، تهران، ۱۳۸۸ ش، ج ۱۳؛ بیهقی، علی، تاریخ بیهق، به کوشش احمد بهمنیار، تهران، ۱۳۶۱ ش؛ همو، تتمة صوان الحکمة، به کوشش محمد شفیع، لاهور، ۱۳۵۱ ق؛ حسامالدین سالار، جامع قوانین علم الهیئة، نسخۀ خطی شم ۱ / ۳۴۲‘ ۳، کتابخانۀ احمد سوم، توپکاپی سرای، استانبول؛ همو، فی تناهی الابعاد الجسمانیة، نسخۀ خطی در مجموعۀ شم ۶۰۵‘۴، کتابخانۀ اسماعیل صائب، ترکیه؛ خواندمیر، غیاثالدین، حبیب السیر، تهران، ۱۳۳۳ ش؛ ذهبی، سیر؛ رشیدالدین فضلاللٰه، جامع التواریخ، به کوشش محمد روشن و مصطفى موسوی، تهران، ۱۳۷۳ ش؛ زامباور، نسبنامۀ خلفا و شهریاران، ترجمۀ محمدجواد مشکور، تهران، ۱۳۵۷ ش؛ صفدی، خلیل، الوافی بالوفیات، به کوشش احمد ارناؤوط و ترکی مصطفى، بیروت، ۱۴۲۰ق / ۲۰۰۰ م؛ طهرانی، جلالالدین، گاهنامه، تهران، ۱۳۱۱ ش؛ قربانی، ابوالقاسم، زندگینامۀ ریاضیدانان دورۀ اسلامی، تهران، ۱۳۷۵ ش؛ همو، نسوینامه، تهران، ۱۳۷۰ ش؛ مدرس رضوی، محمدتقی، احوال و آثار خواجه نصیرالدین طوسی، تهران، ۱۳۷۰ ش؛ معصومی همدانی، حسین، «حسامالدین سالار و جامع قوانین علم الهیئة او»، تاریخ علم، تهران، ۱۳۸۹ ش، شم ۹؛ میرخواند، محمد، روضة الصفا، تهران، ۱۳۳۹ ش؛ نصیرالدین طوسی، کشف القناع عن اسرار الشکل القطاع، به کوشش کاراتئودوری (نک : مل ، کاراتئودوری[۱])؛ همو، همان، چ تصویری از نسخۀ شم ۷۲۷‘۴ مدرسۀ عالی شهید مطهری در مجموعۀ رسائل ریاضی و نجومی خواجه نصیرالدین طوسی، به کوشش فرید قاسملو، تهران، ۱۳۸۹ ش؛ همو، همان، تحریر فارسی، نسخۀ خطی شم ۰۴۸‘۸، کتابخانۀ بادلیان آکسفرد؛ همایی، جلالالدین، خیامینامه، تهران، ۱۳۴۶ ش؛ نیز: Caratheodory, A. P., Traité du quadrilatère attribué à Nassirudin-el-Toussy, Constantinople, 1891; Debarnot, M. Th., tr. and notes on Kitab Maqālīd ‘Ilm al-Hay'a: La Trigonométrie sphérique chez les arabes de l'Est à la fin du Xe siècle, Damascus, 1985; Krause, M., «Stambuler Handschriften islamischer Mathematiker», Quellen und Studien zur Geschichte der Mathematik, Astronomie und Physik, 1836; Lorch, R., Thabit ibn Qurra on the Sector Figure and Related Texts (Islamic Mathematics and Astronomy, vol. 108), Frankfurt, 2001; Rosenfeld, B., The History of Non-Euclidean Geometry, Evolution of the Concept of a Geometric Space, New York, 1988; id and Ihsanoğlu, E., Mathematicians, Astronomers and Other Scholars of Islamic Civilization and their Works (7th – 19th c.), Istanbul, 2003. حسین معصومی همدانی
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.