معتاد
نویسه گردانی:
MʽTAD
همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: اگر ogor (خراسانی) (فرهنگ گویشی خراسان بزرگ، امیرشالچی) هوکاره hukāra (لری) ***فانکو آدینات 09163657861
واژه های همانند
۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۸ ثانیه
معتاد. [ م ُ ] (ع ص ) عادت گرفته شده و عادت گیرنده . (آنندراج ). خوی گیرنده و خوی پذیر و خوکاره و خوگر. (ناظم الاطباء). خوی گرفته . آموختگار.آمو...
خلاف معتاد.[ خ ِ / خ َ ف ِ م ُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) مخالف رسم . ضد رواج . ضد استعمال . عکس عادت . (ناظم الاطباء).