محصور
نویسه گردانی:
MḤṢWR
همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: پروست parvast، چاگین cāgin (پهلوی) آویستان āvistān (پهلوی) فانکو آدینات 09163657861
واژه های همانند
۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۸ ثانیه
محصور. [ م َ ] (ع ص ) احاطه کرده شده . (از منتهی الارب ). محاصره کرده شده . دربندان شده . احاطه شده . (ناظم الاطباء). به محاصره افتاده .حصاری کرد...
مهصور. [ م َ ] (ع ص ) پیچیده شده و خمانیده شده . (آنندراج ). خمیده و کج شده و مایل . (ناظم الاطباء).
محسور. [ م َ ] (ع ص ) خیره چشم . || مانده . || دریغخورنده . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). پشیمان : و لاتبسطها کل البسط فتقعد ملوماً محسوراً....