گناه در باور ایرانیان
نویسه گردانی:
GNAH DR BAWR ʼYRʼNYAN
گناه در فلسفه ایرانی از چت جی پی تی پرسیدم گناه در مسیحیت و اسلام چیست؟ اولین چیزی که در مورد هردو گفت این بود که گناه عملی است که برخلاف فرمان خدا انجام گیرد ( در مسیحیت گناه ذاتی هم هست که فعلاً با آن کاری نداریم .) این تعریف مبتنی بر نسبتی است که میان انسان و خدا در نظر گرفته میشود، نسبت خواجگی و بندگی. خدا خواجه است و انسان بنده او. خدا رب یا ارباب ( Lord ) است و انسان عبد او. وظیفه انسان هم در برابر ارباب اطاعت محض است. و اگر او از فرمان خداوندگار سرپیچی کند مرتکب گناه میشود. اما در فلسفه ایرانی گناه چه میتواند باشد ؟ در فلسفه ای که نسبت انسان و پروردگار نسبت بنده با خواجه یا ارباب خود نیست، گناه را چگونه باید تعریف کرد؟ در پاسخ باید گفت که ما در چنین فلسفه ای «گناه» به معنی اطاعت نکردن و نافرمانی کردن نمیتوانیم داشته باشیم. وقتی خواجه یا اربابی نداشته باشیم که فرماندهی کند، سر پیچی از فرمان هم نخواهیم داشت. انسان در جهان بینی ایرانی جهان کوچک یا عالم صغیر است که در حاقُ وجود او، یا در نهاد او، دو بن یا دو اصل نور و ظلمت یا نیک و بد در تقابل دائم هستند و انسان آزاد است که یکی از این دو طرف را اختیار کند: نور یا تاریکی، نیکی یا بدی. این را هم بگوییم که بنا بر بندهش ایرانی انسان اگر چه آزاد است ولی در سرشت او یک دلبستگی ذاتی به طرف نور وجود دارد که معمولاً از آن به عهد یا میثاق تعبیر میشود، عهد و میثاقی مینوی که انسان در ازل با منبع و منشأ نور بسته است. به مقتضای همین عهد فطری است که انسان نور را بر تاریکی و نیکی را بر بدی ترجیح می دهد. علت این ترجیح را در پاره ای از منابع به گونه دیگری هم توضیح می دهند. میگویند منبع و منشاء نور انسان را آفرید تا میدانی باشد برای نبرد با نیروهای پلید و اهریمنی. همه این تغییرات مجازی ( متافورها) برای آن است که بگویند انسان در فطرت خود متمایل به نور و نیکی و راستی است و خواهان نبرد با تاریکی و بدی و دروغ است. میدانی هم که انسان در آن به نبرد میپردازد در درون اوست، در همان جهان کوچکی که اختیار و آزادی عمل در آن به او داده شده است. در این میدان است که او میتواند با بدی و شر بجنگد تا بر نیکی و حق و راستی و زیبایی غالب شود. برای این نبرد انسان باید در سه جنبه از وجود خود نیکی را بر بدی، زیبایی را بر زشتی، راستی و حق را بر دروغ و باطل ترجیح دهد: در اندیشه، در گفتار، و در کردار . از این جاست که اگر شخصی به دیگران آزار برساند، یا کسی را بکشد، بدی کردار او فقط در زیانی که به دیگری وارد کرده است نیست. زیان اصلی در آسیبی است که به خودش و به کل جهان (کوچک) وارد کرده و وظیفه خود را که کمک به سپاه نور و نیکی است انجام نداده است. همینطور وقتی در گفتار به سپاه دروج و زشتی و پلیدی کمک میکند ، زیانی که از این گفتار ناحق و ناسزا و دروغ ایجاد میشود فقط متوجه دیگران نیست بلکه در وهله اول متوجه خود شخص است. دروغ بیش از هر کس به خود شخص دروغ زن و جهان او لطمه میزند و اهریمن و زشتی و پلیدی را در وجود خود او پیروز میگرداند. همینطور اندیشه بد و باطل زیانش به خود شخص وارد میشود و چه بسا به دیگران اصلا آسیبی نرساند. به عبارت دیگر، اخلاق (اتیک) و به طور کلی خدمت به دیگران در فلسفه ایرانی فرع بر اصل مهمتری است که آن خدمت به خویشتن است و جنگیدن برای پیروزی نور بر ظلمت ، حق بر باطل، راستی / اشه بر دروج ، زیبایی بر زشتی و پلیدی، و نیکی بر بدی. منظور از این خویشتن هم «خود فرودین» ( که در عرفان اسلامی به آن نفس یا نفس اماره میگویند) نیست بلکه منظور «خود مینوی» یا خود ایزدی است که شعاعی از « خود هرمزد» در مرتبه «آفرینش نخست» است. در واقع وقتی کسی در اندیشه خود به بدی میگراید و در گفتار به دروغ و ناسزاگویی میپردازد و در کردار به ناجوانمردی و آزار دیگران و ارتکاب جنایت روی می اورد، او به جای انتخاب « منه» و «اشه» و امشاسپندان دیگر، به پتیاره یا دشمن آنها مدد میرساند و این همان چیزی است که میتوان « گناه» نامید. از این جاست که در دینکرد ششم ( چاپ شاکد، ش ۱۶۸)از گناه به عنوان مملوک و بنده اهریمن شدن یاد کرده است و کسی که از گناه توبه کند میخواهد بگوید که « من دیگر در تملک و بندگی اهریمن نخواهم بود و میکوشم تا به آغوش خدای نیکی باز کردم و در پناه او باشم.» البته، رها شدن از بند اهریمن و پناه بردن به آغوش خدای نیکی یک عمل بیرونی نیست. در فلسفه ایرانی همه چیز در درون انسان است و به همین دلیل انسان را جهان کوچک مینامند. وقتی خیام میگوید : «نیکی و بدی که در نهاد بشر است» منظورش این است که منبع نیکی یا خدای نیکی و منشأ بدی که همان اهریمن است در وجود هر یک از ما نهفته است و وقتی با بدی مبارزه میکنیم و به نیکی پناه میبریم این مبارزه و پناه بردن همه در همان جهان کوچک اتفاق میافتد. در فلسفه ایرانی اهریمن در بیرون از جهان کوچک وجود ندارد. اهریمن فقط در درون انسان است و حیطه فرماندهی و حکمرانی او در درون جهان کوچک است. همینطور ایزد نیکی و همه صفات او که در رأس آنها امشاسپندان هستند. بنابراین جنگ در دین فلسفی ایرانی جنگ بیرونی با مردمان دیگر نیست. کسانی که اسلحه به دست میگیرند و با مردم دیگر به مبارزه و جنگ میپردازند در حقیقت مرتکب عملی اهریمنی میشوند. ( البته فقط یک استثنا در این مورد هست و آن در آخر هزاره چهارم است که سوشیانت ظهور میکند، و متاسفانه در شانزده هفده قرن گذشته اهریمن از همین استثنا استفاده کرده و هزاران هزار را به خاک و خون کشیده است. در تشیع هم همه میدانیم که چطور برخی از مدعیان از این استثنا به صورت قاعده استفاده کرده اند). در خصوص درونی بودن مبارزه با اهریمن در دینکرد ششم(ص۱۰۳, ش ۲۶۴) آمده است: « برای پاک کردن جهان از لوث اهریمن ، هرکس به سهم خود موظف است که بکوشد و او را از تن خویش بیرون کند، زیرا که جایگاه اهریمن در جهان، تن مردم است. چون اهریمن در تن (هریک از ما) نباشد، در جهان نابود میگردد. ولی اگر اهریمن حتی در یک تن مانده باشد، باید گفت که او هنوز در جهان هست.» همین حکم در مورد خدای نیکی و صفات او که امشاسپندان خوانده میشوند نیز صادق است، یعنی « وقتی ایشان بر تن مردم فرمان روائی کنند در واقع بر جهان فرمان میرانند» (همان،ش ۲۷۸). پس در فلسفه ایرانی ما با جهانهای کوچک ، یعنی انسانها, کار داریم و هر جهانی مسوول خودش است و موظف به مبارزه با اهریمن در درون خویش است نه با آنچه در بیرون به عنوان اهریمن تصور میکند. در واقع آن دشمن بیرونی حیله ای است که اهریمن برای شخص پدید آورده است تا حواسش را پرت کند و به جای مبارزه با اهریمنی که در درون اوست با دشمن موهوم در خارج مشغول شود وبدین ترتیب مرتکب گناه شود. Stories Feed posts Nasrollah Pourjavady 4h ·
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.