اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

قسمة

نویسه گردانی: QSM
قسمة. [ ق ِ م َ ] (ع اِمص ، اِ) اسم است تقسیم را. (منتهی الارب ). اسم است اقتسام را. || نصیب . (اقرب الموارد). || طبله ٔ عطار. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || (اصطلاح فقه ) تعیین حق شایع و مشترک است و حق اعم است از منافع و اعیان منقوله ، پس شامل میشود قسمت منافع را که مهاباة خوانند. شرط قسمت آن است که در آن منفعتی از میان رفتن منفعت گردد، چون قسمت کردن چاه یا حمام جایز نیست . قسمت هنگامی میشود که شرکاء یا بعض آنان بخواهند که از ملک خود منتفع شوند و حکم قسمت آن است که نصیب و بهره ٔ هر یک از شریکان افراز گردد. (از کشاف اصطلاحات الفنون ). || (اصطلاح حساب ) آنجا که گویند قسمت عدد بر عدد دیگر به دست آوردن عدد سومی است که اگر در عدد ثانی ضرب شود حاصل ضرب عبارت شود از همان عدد اول ، عدد اول را مقسوم و عدد دوم را مقسوم علیه و عدد سوم را خارج قسمت گویند، مثلاً هرگاه بخواهیم ده را بر پنج قسمت کنیم عددی را باید جستجو کنیم که اگر آن را در پنج ضرب کنیم ده به دست می آید و آن عدد دو است که خارج قسمت نامیده میشود و عدد اول که عشره است مقسوم و عدد دوم یعنی پنج مقسوم علیه است . و قسمت منحطه نزد منجمان عبارت است از ضرب خارج قسمت جنسی است بر جنسی و حاصل آن این است که مقسوم علیه در مرتبه ملاحظه شود چنانچه بیرجندی در شرح زیج آلغبیکی میگوید اگر گویند این عدد را بر آن عدد منحط قسمت کنند مراد آن باشد که مقسوم علیه رابه یک مرتبه ٔ منحط گیرند. بدان که موضع تسییر به حدهر کوکب که برسد آن را درجه ٔ قسمت نامند و صاحب حد آن درجه را قاسم گویند. (از کشاف اصطلاحات الفنون ). || قسمت در اصطلاح حکماء و متکلمان عبارت است از قسمت کل به اجزاء و قسمت کلی به جزئیات ، و قسمت کل باجزاء یا موجب انفصال در خارج میشود یا نمیشود،قسم نخست را قسمت خارجی یا قسمت انفکاکی و قسمت فکی و فعلی گویند و قسم دوم را قسمت ذهنی و فرضی و وهمی نامند. (از کشاف اصطلاحات الفنون ). || نصیب . (اقرب الموارد): به هر کس هرچه قسمت بود دادند.
- امثال :
جو دو خر را قسمت نداند کرد .
همه قسمت نیست ، همت هم هست .
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۲ ثانیه
قسمة. [ ق َ س ِ / س َم َ ] (ع اِ) حسن و جمال . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || وجه . (اقرب الموارد). روی ، یا آنچه مقابل باشد از آن ، یا آنچ...
قصمة. [ ق َ م َ ] (ع اِ) برای مره است . (اقرب الموارد). || پایه ٔ نردبان . (منتهی الارب ). پله ٔ نردبان . (اقرب الموارد).
قصمة. [ ق ِ / ق َ / ق ُ م َ ] (ع اِ) پاره ٔ شکسته و جداشده . (منتهی الارب ). کسره . (اقرب الموارد). و از این باب است این حدیث : استغنوا عن ال...
قثمة. [ ق ُ م َ ] (ع مص ) پلیدی آلوده شدن . قَثَم . (منتهی الارب ). || خاکسترگون شدن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || (اِمص ) خاکسترگ...
غثمة. [ غ َ ث ِ م َ ] (ع اِ) هزارخانه ٔ شکنبه . (منتهی الارب ) (آنندراج ). الفَحِث . (اقرب الموارد).
غثمة. [ غ ُ م َ ] (ع اِمص ) رنگ خاکستری یا شبیه آن . یقال : فی لونه غثمة؛ ای بیاض الی سواد. (اقرب الموارد). خاکسترگونی یا مانند آن ۞ . (ش...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.