تصرف
نویسه گردانی:
TṢRF
همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: فدیر fadir (سغدی: fatir) اشیتا aŝitā (اوستایی: aŝaéta) اویتن avitan (اوستایی: avitani) جیگایور jigāyur (اوستایی: jigaṳrva)*** فانکو آدینات 09163657861
واژه های همانند
۱۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۲ ثانیه
تصرف . [ ت َ ص َرْ رُ ] (ع مص ) دست در کاری کردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). دست در کاری زدن . (آنندراج ). || برگردیدن . (منتهي الارب ) ...
تصرفtasarrof معنی ۱. دست به کاری زدن؛ به کاری دست یازیدن. ۲. بهدست آوردن؛ چیزی را مالک شدن. ۳. در کاری به میل خود تغییر ایجاد کردن. ⟨ تصرف عدوانی: مل...
سبق تصرف. [سَ بَ قِ تَ صَ رُّ]. (ا. مرکب، ترکیب اضافی). تصرف در واقع تسلط و اقتداری است که افراد نسبت به مال و اموال خود دارند. سبق به معنای سابقه، پس...
صاحب تصرف . [ ح ِ ت َ ص َرْ رُ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) مالک و متصرف . || مرشدی که بتواند حالتی را از مرید بگیرد یا به او بدهد : و حالی که به ...
تصرف کردن . [ ت َ ص َرْ رُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) مالک شدن و دخالت کردن . (ناظم الاطباء). اکتساب . (تاج المصادر بیهقی ). به تملک درآوردن .
دخل و تصرف . [ دَ ل ُ ت َ ص َرْ رُ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) مداخله کردن و در قبضه آوردن . رجوع به دخل و رجوع به تصرف شود.
تصرف داشتن . [ ت َ ص رْ رُ ت َ ] (مص مرکب ) مالک بودن . بدست آوردن . قدرت داشتن . (ناظم الاطباء) : تصرف در مزاج عالم از فیض سخن دارم چراغی ...
تصّرفِ عُدوانی. رجوع شود به واژهٌ عُدوانی.
همتای پارسی این دو واژه ی عربی، این است: آسپدریژانه ãspedrižāne (آس؛ سغدی. + پدریژ از کردی: peydriži + آنه)،*** فانکو آدینات 09163657861
دخل و تصرف کردن . [ دَ ل ُ ت َ ص َرْ رُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) مداخله کردن و در قبضه آوردن .