تصرف
نویسه گردانی:
TṢRF
تصرفtasarrof معنی ۱. دست به کاری زدن؛ به کاری دست یازیدن. ۲. بهدست آوردن؛ چیزی را مالک شدن. ۳. در کاری به میل خود تغییر ایجاد کردن. ⟨ تصرف عدوانی: ملکی را بهزور از دست مالک آن خارج کردن. مترادف ۱. استملاک، تصاحب، تملک، ۲. ضبط، قبض، قبضه ۳. اشغال، تسخیر، تسلط، چیرگی، دست اندازی، غلبه ۴. ازاله بکارت، تصاحب کردن ۵. تغییر، دگرگونی ۶. به دست آوردن ۷. تاثیر، نفوذ.
واژه های همانند
۱۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۹ ثانیه
تصرف . [ ت َ ص َرْ رُ ] (ع مص ) دست در کاری کردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). دست در کاری زدن . (آنندراج ). || برگردیدن . (منتهی الارب ) ...
همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: فدیر fadir (سغدی: fatir) اشیتا aŝitā (اوستایی: aŝaéta) اویتن avitan (اوستایی: avitani) جیگایور jigāyur (اوستایی:...
سبق تصرف. [سَ بَ قِ تَ صَ رُّ]. (ا. مرکب، ترکیب اضافی). تصرف در واقع تسلط و اقتداری است که افراد نسبت به مال و اموال خود دارند. سبق به معنای سابقه، پس...
صاحب تصرف . [ ح ِ ت َ ص َرْ رُ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) مالک و متصرف . || مرشدی که بتواند حالتی را از مرید بگیرد یا به او بدهد : و حالی که به ...
تصرف کردن . [ ت َ ص َرْ رُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) مالک شدن و دخالت کردن . (ناظم الاطباء). اکتساب . (تاج المصادر بیهقی ). به تملک درآوردن .
دخل و تصرف . [ دَ ل ُ ت َ ص َرْ رُ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) مداخله کردن و در قبضه آوردن . رجوع به دخل و رجوع به تصرف شود.
تصرف داشتن . [ ت َ ص رْ رُ ت َ ] (مص مرکب ) مالک بودن . بدست آوردن . قدرت داشتن . (ناظم الاطباء) : تصرف در مزاج عالم از فیض سخن دارم چراغی ...
تصّرفِ عُدوانی. رجوع شود به واژهٌ عُدوانی.
همتای پارسی این دو واژه ی عربی، این است: آسپدریژانه ãspedrižāne (آس؛ سغدی. + پدریژ از کردی: peydriži + آنه)،*** فانکو آدینات 09163657861
دخل و تصرف کردن . [ دَ ل ُ ت َ ص َرْ رُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) مداخله کردن و در قبضه آوردن .