اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

استم

نویسه گردانی: ʼSTM
استم .[ اِ ت َ ] (اِ) جور. (برهان ). جفا. (غیاث ). ظلم . (غیاث ) (برهان ). ستم . (برهان ) (جهانگیری ) :
کس نیست بگیتی که بر او شیفته نبود ۞
دلها ز خوی نیک زیانند ۞ نه استم .

فرخی .


آخر دیری نماند استم استمگران
زآنکه جهان آفرین دوست ندارد ستم .

منوچهری .


کفر و ظلم و استم بسیار او
هست لایق با چنین اقرار او.

مولوی .


بازگو از ظلم آن استم نما
صد هزاران زخم دارد جان ما.

مولوی .


ان بعض الظن اثم ای وزیر
نیست استم راست خاصه بر فقیر.

مولوی .


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۸ ثانیه
استم . [ اَ ت َ / -َس ْ ت َ ] (فعل ) -َستم . صیغه ٔ اول شخص مفرد از مصدر مفروض «اَسْتَن ». هستم . ام : آمده استم ؛ آمده ام . شنیدستم ؛ شنیده ام :...
اسطم . [ اُ طُم م ] (ع اِ) میانه ٔ دریا. (منتهی الارب ).
اصطم . [ اُ طُم م ] (ع اِ) اصطمة. اسطم . اسطمه . مجتمع دریا و معظم هر چیز. (حاشیه ٔ المعرب جوالیقی ). || و گویند: وی در اسطمه ٔ قوم خویش است ...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.