اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

بسطام

نویسه گردانی: BSṬAM
بسطام . [ ب َ / ب ِ ] (اِخ ) ۞ نام شخصی . (ناظم الاطباء).نام مردیست . (مؤید الفضلاء). وسطام ، وستام ، وستان ، معرب گستهم ۞ خال یعنی دایی خسروپرویز و برادر بندوی است : و او [ اپرویز ] را دو خال بودند یک بندویه نام بود و دیگری بسطام نام . (فارسنامه ٔ ابن البلخی ص 100). رجوع به حبیب السیر چ قدیم ج 1 ص 86 شود. وی مدعی پرویز بود و سکه بنام خود زد «فروغ وستهم با ذکر سنه و نقش ». رجوع به سبک شناسی ج 2 چ 1 صص 9 - 14 شود. در ترجمه ٔ طبری بلعمی کلمه محرف گستهم ۞ و اصل پهلوی آن وستهم یا ویستهم آمده و بنا بنقل فرهنگ شاهنامه (ص 55) شاید بمعنی بس تهم یعنی بس پهلوان باشد.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۳۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۲ ثانیه
بسطام . [ ب َ ] (اِخ ) مولی صفوان بن امیه بود. و نام وی نسطاس نیز روایت شده . رجوع به الاصابة ج 1 ص 154 و نسطاس شود.
بسطام . [ ب َ ] (اِخ ) طایفه ای از عشیره ٔ حسنوند ایل کرد پشتکوه . (از جغرافیای سیاسی کیهان ص 63).
بسطام . [ ب َ ] (اِخ ) ابن الجایتو. یکی از چهار پسر اولجایتو و در سن دوازده سالگی در موضع چمخال نزدیک بیستون در راه بغداد درگذشت . رجوع به ت...
بسطام . [ ب َ ] (اِخ ) ۞ ابن قیس (مقتول بحدود 10 هَ . ق . / 612 م .) ابوصهبا بسطام بن قیس بن مسعود شیبانی بکری بزرگ شیبان و از مشهورترین س...
بسطام . [ ب ِ ] (اِخ ) ابن مصقلة (83 هَ . ق . / 702 م .) ابن هبیرةالشیبانی . یکی از امرا و سرداران دلاور اسلام بود که بر ری فرمانروایی داشت . ...
بسطام . [ ب َ] (اِخ ) ابوالحسن محمد. رجوع به بسطام (پدر) شود.
بسطام . [ ب َ ] (اِخ ) ابوالعباس احمدبن محمدبن بسطام . رجوع به بسطام (پدر) شود.
بسطام . [ ب َ] (اِخ ) ابوالقاسم علی . رجوع به بسطام (پدر) شود.
بسطام . [ ب َ ] (اِخ ) عبدالجلیل رازی گوید: پدر ابوجعفربن بسطام و ابوعلی بن بسطام دبیران درگاه (اسماعیلیان مصر) است . چون ابوالفضل و پسران ...
بسطام . [ ب َ] (اِخ ) جاگیر، امیر. یکی از حکام آذربایجان بوده است . رجوع به حبیب السیر چ خیام ج 3 جزء 3 ص 561 شود.
« قبلی صفحه ۱ از ۴ ۲ ۳ ۴ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
جواد مفرد کهلان
۱۳۹۰/۰۷/۲۶ Iran
0
0

بسطام مرکب از بس (فراوان) و طام (تام، تخم). در مجموع یعنی محل پر از دانه ها و حبوبات.

جواد مفرد کهلان
۱۳۹۰/۰۷/۳۰ Iran
0
0

اگر جزء دوم یعنی تام (طام) را به معنی دام بگیریم. در این صورت بسطام به معنی محل دامهای فراوان خواهد بود.


برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.