مرکب
نویسه گردانی:
MRKB
(morakkab) این واژه عربی است و آریایی جایگزین، اینهاست: مکا makâ (سغدی)، گومیگ gumig (مانوی: gumeg)**** فانکو آدینات 09163657861
واژه های همانند
۵۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۷ ثانیه
مُرَکَّب مایعی حاوی رنگدانه است که جهت رنگآمیزی، رسّامی، طراحی یا خطاطی بهوسیلهٔ قلم یا قلممو بهکار میرود. از انواع مرکّبهای غلیظتر برای چاپ ...
(markab) این واژه عربی است و آریایی جایگزین، این است: هوزان huzân (اوستایی: huzâna) **** فانکو آدینات 09163657861
مرکب . [ م ُ رَک ْ ک َ ] (ع ص ، اِ) نعت مفعولی است از ترکیب . آمیخته . درپیوسته : کریمی به اخلاقش اندرمرکب بزرگی به درگاه او بر مجاور. فرخی...
مرکب . [ م ُ رَک ْک ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از ترکیب . رجوع به ترکیب شود. || زین و یراق ساز. (از انساب سمعانی ).
مرکب .[ م َ ک َ ] (ع اِ) برنشستنی از ستور. (منتهی الارب ). اسب . آنچه برآن سوار شوند از قسم مواشی ، اکثر به معنی اسب مستعمل است . (از غیاث ) (...
مرکب . [م َ ک َ ] (ع مص ) مصدر رُکوب است در تمام معانی . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به رکوب شود.- یوم المرکب ؛ روزی که خلی...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
مرکب دان . [ م ُ رَ ک ک َ ](اِ مرکب ) محبره . دوات . دویت . (زمخشری ). دوات دان .
تب مرکب . [ ت َ ب ِ م ُ رَک ْ ک َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) حمی مرکبه . آن است که سبب تب دو خلط باشد یا بیشتر. (بحر الجواهر). رجوع به تب و ...
مرکب ساز. [ م ُ رَک ْ ک َ ] (نف مرکب ) مرکب سازنده . آن که مرکب میسازد. آن که حرفه ٔ او دوده ٔ مرکب ساختن باشد.