اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

مطار

نویسه گردانی: MṬAR
مطار. [ م َ] (ع مص ) پریدن . (غیاث ) (ناظم الاطباء) :
صد هزاران سال بودم در مطار
همچو ذرات هوا بی اختیار.

مولوی (مثنوی چ خاور ص 355).


|| (اِ) جای پریدن . (غیاث ). محل پریدن . (ناظم الاطباء) :
تا شما بی من شبی خفاش وار
پرزنان پرید گرد این مطار.

مولوی (مثنوی چ خاور ص 362).


سوی خود کن این خفاشان را مطار
زین خفاشیشان بخر ای مستجار.

مولوی (مثنوی چ خاور ص 402).


کآنچه می کاری نروید غیر خار
و این طرف پری نیابی زو مطار.

مولوی (مثنوی چ خاور ص 407).


وای اگر برعکس بودی این مطار ۞
پیش تو گلزار و پیش خویش خار.

مولوی .


|| در تداول عرب زبانان معاصر به معنی فرودگاه است .
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه
مطار. [ م ُ ] (ع ص ) تیزخاطر. فرس مطار؛ اسب تیزخاطرو چست و چالاک . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || پرانیده شده . || شکس...
مطار. [ م َطْ طا ] (ع ص ) شتاب و نیک دونده . (منتهی الارب ). فرس مطار؛ اسب تیزرو. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
مطار. [ م ُ / م َ ] (اِخ ) رودباری است نزدیک طایف . (منتهی الارب ) : و از آنجا به حصاری رسیدیم که آن را «مطار» می گفتند و از طائف تا آنجا د...
چاه مطار. [ م َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان جلگه زوزن بخش خواف شهرستان تربت حیدریه که در 90 هزارگزی جنوب باختری قصبه رود و 7 هزارگزی با...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.