اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

تبلح

نویسه گردانی: TBLḤ
تبلح . [ ت َ ب َل ْ ل ُ ] (ع مص ) ماندن و ناتوان شدن . (اقرب الموارد) (قطر المحیط). مانده گردیدن . (آنندراج ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
تبله . [ ت َ ب َل ْ ل ُ ه ْ ] (ع مص ) ابله شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (اقرب الموارد) (قطر المحیط) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). ابله و نادان ...
طبله . [ طَ ل َ ] (ع اِ) طبلة. صندوقچه ٔ کوچک . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). || سله ٔ عطار. بویدان : جونه ؛ طبل عطار. بیله ، باله ؛ طبله ٔ عطار. قَ...
طبله خوار. [ طَ ل َخوا / خا ] (نف مرکب ) شعوری مترادف نخستین معنی طبلخوار آورده است ، یعنی مفتخوار. (شعوری ج 2 ص 163).
تبله کردن . [ ت َ ل َ / ل ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) تبله شدن گچ یا کاهگل . برآمدن از جا. جدا شدن و ریختن .
طبله نواز. [ طَ ل َ / ل ِ ن َ ] (نف مرکب ) طبل نواز. طباله : داربه ؛ زن ِ طبله نواز. (منتهی الارب ).
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
طبله کردن . [ طَ ل َ / ل ِ ک َ دَ] (مص مرکب ) آماس کردن گچ و امثال آن و فاصله پیدا شدن میان آن با دیوار یا سقف که مقدمه ٔ افتادن باشد.جد...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.