گفتگو درباره واژه گزارش تخلف آران نویسه گردانی: ʼARʼN آران . (اِخ ) نام مرکز خرّه ٔ کویرات کاشان ، و خر و الاغ های آنجا از نوعی بزرگ باشد چون استری : خوانی دو سه آراست که آرایش آن بودیک کله ٔ گاو و دو سه دست خر آران . شفائی .بمعنی ولایت اَرّان نیز آورده اند. رجوع به ارّان شود. واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۲۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه واژه معنی آران آران . (اِ) آرنج . آرن . وارن . رونکک . مرفق . آران ( واژه ترکی) معتدل و میانه آران اسامی "آران"، "آرو"، "آرُ" ، "بیدگل" و "وِیگل" نامهای رسمی و محلی این منطقه است . درباره سبب این دو نامگذاری نظریات متعددی ابراز شده که به برخی از آنه... آران پاک وبی غش .سالم.کامل.بدون هرگونه الودگی بنه آران بنه آران . [ ب ُ ن َ ] (اِخ ) دهی از دهستان سوسن است که در بخش ایزه ٔ شهرستان اهواز واقع است و 150 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران... عران عران . [ ع ِ ] (ع اِ) بیماریی است که موی پائین پای ستور برافکند. || کفتگی پای ستور. (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب ) (از آنندراج ). ||... عران عران . [ ع َرْ را ] (ع ص ) آنکه درخت عران فروشد. (از اقرب الموارد). اران اران . [ اَ نِن ْ ] (ع اِ) اَرانی . اَرانِب . ج ِ ارنب . خرگوشان . (منتهی الارب ). اران اران . [ اَ ] (اِخ ) شهریست که قباد آنرا بنا کرده است . حلوان ۞ : اران خواند آن شارسان را قُبادکه تازی کنون نام حلوان نهاد. فردوسی (از بع... اران اران . [ اَ ] (اِخ ) از نواحی کارکَنده ساری . (سفرنامه ٔ مازندران و استراباد رابینو ص 121 و 129). تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی صفحه ۱ از ۲ ۲ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود