اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

آمد

نویسه گردانی: ʼAMD
آمد. [ م َ ] (مص مرخم ،اِمص ) اسم مصدر یا مصدر مرخّم آمدن . ایاب . مَجی ٔ.
- آمد و رفت ؛ رفت و آمد. ایاب و ذهاب .
- بدآمد ؛ ضجرت . کراهت .
- || شقاوت . نحوست .
- بِه ْآمد ؛ نیک آمد. خیر. سعادت :
نیک آمد و به آمد خلق خدا ازوست
آن بِه ْ بود که قوّت و قدرت بود ورا.

سوزنی .


- بیرون آمد ؛ خروج : و میهم چون خبر بیرون آمد امیر با جعفر بشنید... (تاریخ سیستان ).
- خلاف آمد ؛ خلاف کرد. مخالفت . تخالف :
هرچه خلاف آمدِ عادت بود
قافله سالارِ سعادت بود.

نظامی .


از خلاف آمدِ عادت بطلب کام ، که من
کسب جمعیّت از آن زلف پریشان کردم .

حافظ.


- خوش آمد ؛ اقبال . مقابل ادبار. سعادت .
- || تملّق . تَبَصْبُص . مَزیدگوئی .
- درآمد ؛ مدخل . مقدّمه (در ساز و آواز).
- رفت و آمد ؛ آمد و رفت . ذهاب و ایاب . ذهاب و مَجی ٔ. مقابل رفت و شد.
- سرآمد ؛ انقضاء.
- نیامد ؛ نحوست . فال بد.
|| بازدید، مقابل دید.
- رفت و آمد ؛ دید و بازدید.
|| بازگشت . مراجعت . ایاب . || (ن مف مرخم / نف مرخم ) مخفف آمده ، در ترکیب با کلمه ٔ دیگر.
- پیش آمد ؛ مخفف ِ پیش آمده . حادثه . واقعه . وقعه . عارضه . رویداد.
- درآمد ؛ مخفف ِ درآمده . دخل . حاصل . نتیجه .
- سرآمد ؛مخفف ِ سرآمده . برتر. مقدم . افضل . پیشوا.
- کارآمد ؛ مخفف ِ کارآمده . کاردان . فعال .
- نوآمد ؛ مخفف ِ نوآمده . نوزاد. نورسیده :
فریدون چو روشن جهان را بدید
بچهر نوآمد [ منوچهر ] یکی بنگرید.

فردوسی .


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۴۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
عمد. [ ع َ م َ ](ع اِ) ورم تن و زخم آن . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). ورمی است که در پشت باشد. (از ذیل اقرب الموارد). || ج ِ عماد و...
عمد. [ ع َ م ِ ] (ع ص ) خاک تر. (منتهی الارب ). مکانی که باران آن را نمناک کرده باشد. (از اقرب الموارد). || هو عمدالثری ؛ او بسیار نیکوئی ک...
عمد. [ ع ُ م ُ ] (ع اِ) ج ِ عَمود. (منتهی الارب ). رجوع به عَمود شود. || ج ِ عماد. رجوع به عِماد شود.
عمد. [ ع ُ م ُدد ] (ع ص ) جوان پر از جوانی . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و مؤنث آن عُمدّة میگردد. (از اقرب الموارد).
عمد. [ع َ ] (اِخ ) رودباری است در حضرموت . (منتهی الارب ).
عامد. [ م ِ ] (ع ص ) قصدکننده . آهنگ کننده . (اقرب الموارد) (المنجد).
کل امد. [ کْل ِ / ک ِ ل ِ اُ م ِ ] (اِخ ) ۞ کلئومد. نام یکی از مورخان باستانی . رجوع به تاریخ ایران باستان ج 3 ص 2010 شود.
این دو واژه عربی است و پارسی جایگزین آن دو این است: اَمَنت (سنسکریت: اَمَنتو)
همتای پارسی این دو واژه ی عربی، این است: اُژان کامم ožān-kāmam (سغدی ـ سنسکریت)*** فانکو آدینات 09163657861
قتل عمد. [ ق َ ل ِ ع َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) قتل عمد موجب قصاص است نه دیه و قتل عمد هنگامی است که عاقل بالغی آهنگ کشتن کند بوسیله ...
« قبلی ۱ ۲ ۳ صفحه ۴ از ۵ ۵ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.