آنح
نویسه گردانی:
ʼANḤ
آنح . [ ن ِ ] (ع ص ) دم برآرنده از تاسه و جز آن . بسختی نفس کشنده . || آنکه تَنحنح کند. آنکه سینه روشن کند. || مجازاً، بخیل ، یعنی آنکس که چون چیزی از او خواهند تنحنح آرد از بخل . ج ، اُنَّح .
واژه های همانند
۳۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۷ ثانیه
انه . [ اِن ْ ن َ هو ] (ع حرف + ضمیر) (از: ان ، از حروف مشبهه + -ه َ، ضمیر مفرد مغایب مذکر) بدرستی که او. بتحقیق که او. (ناظم الاطباء).
انه . [ اِن ِ ] (اِخ ) شاهزاده ٔ تروائی که ویرژیل شاعر بزرگ رومی وی را قهرمان منظومه ٔ خود که انئید ۞ نام دارد قرار داده است . وی پسر ونوس...
انه . [ اَ هِن ْ ] (ع اِ) ج ِ نَهْی یا نِهْی . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). به معنی غدیر و شبه آن . (از اقرب الموارد). رجوع به نهی شود.
عنة. [ ع ُن ْ ن َ ] (ع اِ) محوطه ٔ چوب . (منتهی الارب ) (آنندراج ). حظیره و محوطه ٔ چوبی . (ناظم الاطباء). حظیره ای از چوب که برای شتران و اس...
عنه . [ ع ُن ْ ن َ ] (اِخ ) روستایی است به یمن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). از مخالیف یمن است ، و گویند قریه ای است دریمن . (از معجم البلدان ...
عنه . [ ع َ هَُ / ع َن ْه ْ ] (ع حرف جر + ضمیر) (از: عن ، حرف جر + ه ، ضمیر متصل ) از او. درباره ٔ او. رجوع به عَن شود.
موی شرمگاه را گویند ، موی زهار ، برای معانی دیگر رجوع شود به عانة
عانة. [ ن َ ] (ع اِ) خر ماده . گله ٔ خر. گله ٔ گورخر. (از المنجد) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || موی زهار. (منتهی الارب ) (آنندراج ). بانه و پشت...
عانة. [ ن َ ] (اِخ ) دهی است بر فرات و او را قلعه ٔ محکمی است و ابن الجهم العانی منسوب بدانجاست . (از معجم البلدان ). چند ستاره ٔروشن است در...
به معنی دو گانه -دو پرده - دو گاهه - - دوآنک - زوج ، زوج - مزوجات -دو تایی ،
دو آنه به شیوه جدید سرودن اشعار کوتاه دو بخشی که هربخش شامل یک مفهوم م...