آور. [ وَ ] (ق ) یقیناً. بالقطع. براستی . راست . (صحاح الفرس ). صحیح . بتحقیق . (فرهنگ اسدی ، خطی ). برتحقیق
: کسی را که باشد بدل مهر حیدر
شود سرخ رو در دو گیتی به آور.
رودکی .
اگر دیده بگردون برگمارد
ز سهمش
۞ پاره پاره گردد آور.
بوشعیب .
گروه دیگر گفتند نه ، که این بت را
بر آسمان برین بود جایگاه ، آور.
فرخی .
چنین شنیدم از مردمان دانا
که می بسنبد الماس گوهر، آور.
مسعودسعد.
|| (اِ) ایمان . یقین
: گر سلیم حیه ٔ عشقی بخور تریاق فقر
تا مسلم گرددت آور چو سلمان داشتن .
شیخ روزبهان .
هرچه کردی نیک و بد فردابه پیشت آورند
بی شک ای مسکین ، اگر در دل نداری آوری .
؟ (از جهانگیری ).
و کلمه ٔ باور مخفف به آور، یعنی به یقین ، مؤید دعوی فوق است .
|| و در فرهنگها بکلمه ٔ آور معنی آسمان هفتم و یا مطلق آسمان داده اند و بیت مزبور بوشعیب را مثال آورده اند. گذشته از اینکه شاهد دیگری برای این مدعا نیست ، کلمه در آن بیت ظاهراً همان معنی یقیناً و قطعاً میدهد. و نیز زشت را یکی از معانی این کلمه شمرده و بیت ذیل را شاهد گذرانیده اند
:نزدیک عقل جمله در این عهد باوراست
کامروز همچو جهل هنر زشت و آور است
۞ .
عنصری .
|| (ص ) طعم بگشته . تندشده . تیزگردیده . بیورزده (مغز جوز و لوز و پسته و مانند آن ).