اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

آیس

نویسه گردانی: ʼAYS
آیس . [ ی ِ ] (ع ص ) ناامید. نومید. نمید. مأیوس . قانط. قنوط :
بود شخصی عالمی قطبی کریم
اندر آن منزل که آیس شد ندیم .

مولوی .


چونکه قبضی آیدت ای راهرو
آن صلاح تست آیس دل مشو.

مولوی .


عسر با یسر است هین آیس مباش
راه داری زین ممات اندر معاش .

مولوی .


لیک تو آیس مشو هم پیل باش
ور نه پیلی در پی تبدیل باش .

مولوی .


لیک خورشید عنایت تافته ست
آیسان را از کرم دریافته ست .

مولوی .


هم بر آن بو می تنند و میروند
هر دمی راجی ّ و آیس میشوند.

مولوی .


و آن در اصل آئس باشد.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۸ ثانیه
آیِسِ (اوستایی) 1ـ لابه ـ خواهش ـ التماس ـ استدعا ـ آرزو کردن 2ـ خواستن، تقاضا ـ درخواست ـ طلب کردن
آیس به معنی یخ و پک به معنی پکیج و بسته حبیبه بالارستاقی
آئس . [ ءِ ] (ع ص ) مأیوس . ناامید. نومید.
ایس . [ اَ ] (ع مص ) ناامید شدن . (منتهی الارب ). نومید شدن و آن مقلوب یأس است . (آنندراج ). ناامید و مأیوس شدن . (ناظم الاطباء). || نرم ...
عیس . [ ع َ ] (ع مص ) گشنی کردن ِ گشن ماده شتر را. (از ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ).
عیس . [ ع َ ] (ع اِ) آب گشن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). ماءالفحل ، و آن کشنده است زیرا خطرناک ترین سم است . (از تاج العروس )...
عیس . (ع اِ) شتران سپید سرخ موی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). شتران سپیدرنگ ، که با سپیدی آنها رنگ بور یا تیرگی ناآشکاری مخ...
عیس . (اِخ ) (دسکره ٔ...) از طسوج جبل است ، در ناحیه ٔ قم . (از تاریخ قم ص 118).
عیس . [ ع َ ی َ ] (ع اِ) رنگ عیس . (از اقرب الموارد). عیسة. رجوع به عیس [ عی ] و عیسة شود.
عیص . [ ع َ] (ع مص ) دشوار گردیدن سخن . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). عیاص . عَوَص . رجوع به عوص و عیاص شود.
« قبلی صفحه ۱ از ۳ ۲ ۳ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.