اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

آیس

نویسه گردانی: ʼAYS
آیس . [ ی ِ ] (ع ص ) ناامید. نومید. نمید. مأیوس . قانط. قنوط :
بود شخصی عالمی قطبی کریم
اندر آن منزل که آیس شد ندیم .

مولوی .


چونکه قبضی آیدت ای راهرو
آن صلاح تست آیس دل مشو.

مولوی .


عسر با یسر است هین آیس مباش
راه داری زین ممات اندر معاش .

مولوی .


لیک تو آیس مشو هم پیل باش
ور نه پیلی در پی تبدیل باش .

مولوی .


لیک خورشید عنایت تافته ست
آیسان را از کرم دریافته ست .

مولوی .


هم بر آن بو می تنند و میروند
هر دمی راجی ّ و آیس میشوند.

مولوی .


و آن در اصل آئس باشد.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه
عیص . (ع اِ) درخت انبوه و بهم پیچیده . (منتهی الارب ) (از غیاث اللغات ). درختان بسیار و بهم پیچیده . (از اقرب الموارد). ج ، أعیاص ، عیصان . (م...
عیص . (اِخ ) یکی از چهار پسر امیةبن عبدشمس اکبر است ، که هر چهار تن ، اعیاص قریش می باشند. (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب ). و رجوع به أع...
عیص . (اِخ ) نام پسر اسحاق بن ابراهیم علیه السلام بود. رجوع به عیصو شود.
عیص . (اِخ ) جایگاهی است در بلاد بنی سُلیم ، و در آنجا آبی است بنام «ذنبان العیص ». (از معجم البلدان ). آبی است به دیار بنی سلیم . (منتهی ال...
عیص . (اِخ ) حصاری است بین ینع و مروه . و گویند عرضی است از اعراض مدینه در ساحل دریا. (از معجم البلدان ). کوهی است از کوههای مدینه . (منته...
عایس . [ ی ِ ] (ع ص ) رجوع به عائس شود.
عیث . [ ع َ] (ع مص ) تباه کردن . زیان و تباهی رسانیدن گرگ در رمه . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). فاسد کردن ، چنانکه گویند: ...
عایص . [ ی ِ ] (ع ص ) رجوع به عائص شود.
عایث . [ ی ِ ] (ع اِ) رجوع به عائث شود. (ناظم الاطباء).
عائس . [ ءِ ] (ع ص ) نیکو سیاست کننده ٔ شتران . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || نگاهدارنده ٔ مال و تدبیرکننده ٔ آن . یقال هو عائس ...
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۳ ۳ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.