اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

اب

نویسه گردانی: ʼB
اب . [ اَب ب ] (ع مص ) ساز کردن . بسیج کردن . بسیجیدن (رفتن را). ساختن رفتن را و عزم کردن بر آن . (تاج المصادر بیهقی ). ساز رفتن کردن و بازآمدن . || مشتاق وطن شدن . آرزومندی زادبوم . || بساختن کاری را. (زوزنی ). || دست بردن (بشمشیر). دست بشمشیر زدن ازبهر کشیدن . (تاج المصادر بیهقی ). || جنبانیدن . اِبابت . اِباب .
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۴۸۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۷ ثانیه
خره آب . [ خ َرْ رِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان ماهیدشت بالابخش مرکزی شهرستان کرمانشاه ، واقع در بیست ویک هزارگزی جنوب کرمانشاه وجنوب و کنار...
خاک آب . (اِ مرکب ) اولین آبی است که بزراعت کاشته شده میدهند. (چ روستائی یا دائرة المعارف فلاحتی تألیف تقی بهرامی ص 485). آب بار اول...
چهل آب . [ چ ِ هَِ ](اِخ ) نام کوهی به فیروزکوه است و رودخانه ٔ (کاری سر) بابل سر از آنجا سرچشمه میگیرد. (یادداشت مؤلف ).
چین آب . (اِ مرکب ) پسین آب که کشت را دهند پس درو کنند.
تنک آب . [ ت َ ن ُ / ت ُ ن ُ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) کم آب . (آنندراج ). کم عمق و پایاب و آب کم عمق . (ناظم الاطباء). آب باریک . آب کم . آب کم ع...
جام آب . [ م ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) پیمانه . صواع . (ترجمان القرآن میرسید شریف جرجانی ). رجوع به جام شود.
جل آب . [ ج ُل ْ ل ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) سبزی که بر روی آب استاده بندد واین فعل را جل بستن آب گویند. (آنندراج از غیاث ).
چادر آب . [ دَ / دُ رِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) آبشار. (آنندراج ).
چاه آب . (اِخ ) دهی از دهستان دوغائی بخش حومه ٔ شهرستان قوچان که در 24 هزارگزی جنوب خاوری قوچان و 14 هزارگزی جنوب شوسه ٔ عمومی قوچان ب...
پیش آب . (اِخ ) نام بلوکی در شرق دریاچه ٔ زره به سیستان . به روزگار قدیم آنرا پیش زره میخواندند. (تاریخ سیستان ص 297 ح و 378 ح ). و رجوع ...
« قبلی ۱ ۲ ۳ ۴ ۵ صفحه ۶ از ۴۹ ۷ ۸ ۹ ۱۰ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.