ابوالقاسم
نویسه گردانی:
ʼBWʼLQASM
ابوالقاسم . [ اَ بُل ْ س ِ ] (اِخ ) ابن ابی العباس وزیر الاسفراینی . عوفی در ترجمه ٔ ابوعبداﷲ محمدبن صالح ولوالجی آورده است که : در عهد سلطان یمین الدوله محمود جملگی فضلا خواستند که دو بیت فارسی او را بتازی ترجمه کنند کسی را میسر نشد تا آنگاه که خواجه ابوالقاسم پسر وزیر ابوالعباس اسفراینی آنرا به تازی ترجمه کرد و آن دو بیت محمد صالح این است :
سیم دندانک و بس دانک و خندانک و شوخ
که جهان آنک بر ما لب او زندان کرد
لب او بینی و گوئی که کسی زیر عقیق
بامیان دو گل اندر شکری پنهان کرد.
و ترجمه ٔ خواجه ابوالقاسم این است که میگوید:
فِضّی ّثغر لبیب ضاحک عَرِم ٌ
من عشق مبسمه اصبحت مسجونا
بسکّر قد رأیت الیوم مبسمه
تحت العقیق بذاک الورد مکنونا.
رجوع به ابوالحسن علی بن فضل بن احمد اسفراینی و رجوع به ابوالقاسم محمدبن ابی العباس فضل بن احمد شود.
واژه های همانند
۵۴۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۹ ثانیه
ابوالقاسم . [ اَ بُل ْ س ِ ](اِخ ) سلطان العلماء اسفراینی . او به سال 493 هَ . ق .ملاحده کشته شد. رجوع به حبیب السیر ج 1 ص 364 شود.
ابوالقاسم .[ اَ بُل ْ س ِ ] (اِخ ) سلیمان بن احمدبن ایوب بن مطیّرلخمی طبرانی حافظ و مدرس . رجوع به سلیمان ... شود.
ابوالقاسم . [ اَ بُل ْ س ِ ] (اِخ ) سلیمان بن حسن . معروف به ابن مخلد. رجوع به ابن مخلد ابوالقاسم و رجوع به سلیمان ... شود.
ابوالقاسم . [ اَ بُل ْ س ِ ] (اِخ ) سلیمان بن ناصر انصاری . رجوع به سلیمان ... شود.
ابوالقاسم . [ اَ بُل ْ س ِ ] (اِخ ) سلیم بن ایوب بن سلیم رازی . رجوع بسلیم ابوالقاسم بن احمد ایوب ... شود.
ابوالقاسم . [ اَ بُل ْ س ِ ] (اِخ ) سمرقندی . رجوع به ابوالقاسم لیثی سمرقندی و نیز رجوع به ابوالقاسم اسحاق بن محمدبن اسماعیل سمرقندی شود.
ابوالقاسم . [ اَ بُل ْ س ِ ] (اِخ ) سمعانی . احمدبن منصور سمعانی . رجوع به سمعانی و رجوع به احمد... شود.
ابوالقاسم . [ اَ بُل ْ س ِ] (اِخ ) سمنون حمزه ٔ بصری . رجوع به سمنون ... شود.
ابوالقاسم . [ اَ بُل ْ س ِ ] (اِخ ) سهیلی . عبدالرحمن بن عبداﷲبن احمد خثعمی . رجوع به عبدالرحمن ... شود.
ابوالقاسم . [ اَ بُل ْ س ِ ] (اِخ ) سهیلی مالقی اندلسی . رجوع به عبدالرحمن بن عبداﷲبن احمدبن اصبغ اندلسی ... شود.