ابوالقاسم
نویسه گردانی:
ʼBWʼLQASM
ابوالقاسم . [ اَ بُل ْ س ِ ] (اِخ ) ابن ابی العباس وزیر الاسفراینی . عوفی در ترجمه ٔ ابوعبداﷲ محمدبن صالح ولوالجی آورده است که : در عهد سلطان یمین الدوله محمود جملگی فضلا خواستند که دو بیت فارسی او را بتازی ترجمه کنند کسی را میسر نشد تا آنگاه که خواجه ابوالقاسم پسر وزیر ابوالعباس اسفراینی آنرا به تازی ترجمه کرد و آن دو بیت محمد صالح این است :
سیم دندانک و بس دانک و خندانک و شوخ
که جهان آنک بر ما لب او زندان کرد
لب او بینی و گوئی که کسی زیر عقیق
بامیان دو گل اندر شکری پنهان کرد.
و ترجمه ٔ خواجه ابوالقاسم این است که میگوید:
فِضّی ّثغر لبیب ضاحک عَرِم ٌ
من عشق مبسمه اصبحت مسجونا
بسکّر قد رأیت الیوم مبسمه
تحت العقیق بذاک الورد مکنونا.
رجوع به ابوالحسن علی بن فضل بن احمد اسفراینی و رجوع به ابوالقاسم محمدبن ابی العباس فضل بن احمد شود.
واژه های همانند
۵۴۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۸ ثانیه
ابوالقاسم . [ اَ بُل ْ س ِ ] (اِخ )صاعدبن احمدبن صاعد اندلسی . رجوع به صاعد... شود.
ابوالقاسم . [ اَ بُل ْ س ِ ] (اِخ )صفار حنفی بلخی . او راست : کتاب الملتقط فی فتاوی الحنفیه . و کتاب اصول التوحید. و رجوع به صفار... شود.
ابوالقاسم . [ اَ بُل ْ س ِ ] (اِخ ) ضحاک بن مزاحم . مفسّر و محدّث نحوی بلخی . وی مؤدّب اطفال بود و گویند سه هزار کودک بمکتب داشت (؟). او درک...
ابوالقاسم . [ اَ بُل ْ س ِ ] (اِخ ) ضحاک بن مزاحم الهلالی البلخی . رجوع به ضحاک ... شود.
ابوالقاسم . [ اَ بُل ْ س ِ ] (اِخ ) طاهربن یحیی بن حسن بن علی بن ابیطالب علیهم السلام . جدّ شرفای مدینه ٔ طیبه است . نَبسَه ٔ او ابواحمد قاسم ...
ابوالقاسم . [ اَ بُل ْ س ِ ] (اِخ ) طبرانی . رجوع به سلیمان بن احمدبن ایوب بن مطیّر لخمی ... شود.
ابوالقاسم . [ اَ بُل ْ س ِ ] (اِخ ) عبدالباقی . او راست : ملح الممالح . (کشف الظنون ). رجوع به عبداﷲ یا عبدالباقی بن محمدبن حسن ، و رجوع به ابن...
ابوالقاسم . [ اَ بُل ْ س ِ ] (اِخ ) عبدالحمیدبن ابی البرکات اسدی . رجوع به عبدالحمید... شود.
ابوالقاسم . [ اَ بُل ْ س ِ ] (اِخ ) عبدالرحمن . تابعی است . او از انس بن مالک و عبدالواحدبن زیاد از او روایت کند.
ابوالقاسم . [ اَ بُل ْ س ِ ] (اِخ ) عبدالرحمن بن ابی بکربن فحام . رجوع به عبدالرحمن ... شود.