اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

ابوالقاسم

نویسه گردانی: ʼBWʼLQASM
ابوالقاسم . [اَ بُل ْ س ِ ] (اِخ ) ابن حسن درگزینی . ملقب بقوام الدین . در اول نیابت یکی از حُجّاب سلطان محمدبن ملکشاه داشت و بزمان محمودبن محمد وزارت عراق یافت . سلطان سنجر پس از عزل نصیرالدین وی را از عراق بطلبید و وزارت خویش داد. وی در شعر و ترسل وقوفی تمام داشت و شعراء عصر را در مدح او قصائد است و او با سخاوت و کفایتی که داشت در قتل اعاظم دلیر و بی محابا بود چنانکه عزالدین اصفهانی را که در ممالک سنجری سمت استیفا داشت بسابقه ٔ کدورتی در زندان بکشت و عین القضات همدانی اعلم علمای زمان را بر در مدرسه ای که مدرس آن بودبیاویخت و سپس بشآمت خونهای ناحق معزول و به روزگارطغرل بن محمدبن ملکشاه به امر پادشاه مقتول گردید.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۵۴۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۷۴ ثانیه
ابوالقاسم . [ اَ بُل ْ س ِ ] (اِخ ) هبةاﷲبن علی بن مسعودبن ثابت معروف به بوصیری . رجوع به هبةاﷲ... شود.
ابوالقاسم . [ اَ بُل ْ س ِ ] (اِخ ) هبةاﷲبن فضل بن قطان . شاعر. معروف به ابن قطّان بغدادی . یکی از شعرا و نیز در طب و کحالی صاحب ید طولی بود...
ابوالقاسم . [ اَ بُل ْ س ِ ] (اِخ ) هبةاﷲبن قاضی الرشید. معروف به ابن سناءالملک . رجوع به هبةاﷲ و رجوع به ابن سناءالملک ... شود.
ابوالقاسم . [ اَ بُل ْ س ِ ] (اِخ ) هیتی . عثمان بن خمارتاش . ادیب و شاعر متوفی به سال 619 هَ . ق . او مردی نیک نهاد و نیکومعاشرت بود لیکن در ...
ابوالقاسم . [ اَبُل ْ س ِ ] (اِخ ) یحیی بن عبادة الواسطی . محدث است .
ابوالقاسم . [ اَ بُل ْ س ِ ] (اِخ ) یحیی بن عقبه . محدث است .
ابوالقاسم . [ اَ بُل ْ س ِ ] (اِخ ) یحیی بن علی حضرمی . ابن طحّان . رجوع به یحیی ... شود.
ابوالقاسم . [ اَ بُل ْ س ِ ] (اِخ ) یزیدبن عبدالصمد دمشقی . محدث است .
ابوالقاسم .[ اَ بُل ْ س ِ ] (اِخ ) ینال . رجوع به ینال ... شود.
ابوالقاسم . [ اَ بُل ْ س ِ ] (اِخ ) یوسف بن احمدبن یوسف بن گچ گچی دینوری . رجوع به ابن گچ و رجوع به یوسف ... شود.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.