ابوعلی 
        
     
    
								
        نویسه گردانی:
        ʼBWʽLY 
    
							
    
								
        ابوعلی . [ اَ ع َ ] (اِخ ) جعفربن  علی بن  احمدبن حمدان  اندلسی . امیر زاب  از اعمال  افریقیه . شهر مسیله  را او پی  افکنده  است  و ابوالقاسم  محمدبن  هانی  اندلسی  را درباره ٔ او مدائح  فائقه  است  از آن  جمله  است :
المدنفان  من البریة کلها
جسمی  و طرف  بابلی  احور
و المشرقات  النیرات  ثلثة
الشمس  و القمر المنیر و جعفر.
و میان  او و زیری بن  مناذ جد معزبن  بادیس  کینه  و مشاجراتی  بود که  منتهی  به  جنگ  شد و در آن  جنگ  زیری  بقتل  رسید و سپس  پسر او بلکین  بجای پدر نشست  و بخون خواهی  زیری  برخاست  و ابوعلی  جعفربن  علی  چون  دانست  که  با وی  برنیاید مملکت  خویش  بگذاشت  وبه  اندلس  گریخت  و در آنجا364 هَ . ق . کشته  شد.
    
							
    
    
    
        
            واژه های همانند
        
        
            
    ۳۴۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۸ ثانیه
								
    
    
									
            
										
                
                
                    
											
                        ابوعلی . [ اَع َ ] (اِخ ) ابن  مطهر. رجوع  به  حبط ج  1 ص  235 شود.
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        ابوعلی . [ اَ ع َ ] (اِخ ) ابن المقتفی  لامراﷲ. او پس  از مرگ  پدر داعیه ٔ خلافت  داشت  و مادر وی در مرض  موت  مقتفی ، المستنجد را بدست  کنیزکان  کشتن...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        ابوعلی . [ اَ ع َ ] (اِخ ) ابن  مقله ، محمدبن  علی . رجوع  به  ابن  مقله  ابوعلی ... و رجوع  به  تاریخ الحکماء قفطی  چ  لیپزیک  ص  254 س  7 شود.
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        ابوعلی . [ اَ ع َ ] (اِخ ) ابن  منکجا الکاتب  النصرانی . رجوع  به  تاریخ الحکماء قفطی  چ  لیپزیک  ص  112 س  15 شود.
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        ابوعلی . [ اَ ع َ] (اِخ ) ابن  مندویه . رجوع  به  ابن  مندویه  ابوعلی  و رجوع  به  تاریخ الحکماء قفطی  چ  لیپزیک  ص  438 س  1 شود.
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        ابوعلی . [ اَ ع َ ] (اِخ ) ابن  مندویه . احمدبن  عبدالرحمن طبیب  اصفهانی . رجوع  به  ابن  مندویه  ابوعلی ... شود.
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        ابوعلی . [ اَ ع َ ] (اِخ ) ابن  نصر. حسن بن  علی  شاعر. رجوع  به  ابن  نصر ابوعلی  حسن ... شود.
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        ابوعلی . [ اَ ع َ ] (اِخ ) ابن  نوشتکین . یکی  ازامراء و جیش  ابوعلی  سیمجور. رجوع  به  تاریخ بیهقی  چ  ادیب  ص  203 و ترجمه ٔ تاریخ یمینی  چ  طهران  ...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        ابوعلی . [ اَ ع َ ] (اِخ ) ابن  الولید. شیخ  المعتزله . فقیه  و منطقی . رجوع  بتاریخ الحکما قفطی  چ  لیپزیک  ص  365 و 366 شود.
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        ابوعلی . [ اَ ع َ ] (اِخ ) ابن  هود. حسن بن  عضدالدوله  مرسی . رجوع  به  ابن  هود ابوعلی  حسن ... شود.