ابوعلی 
        
     
    
								
        نویسه گردانی:
        ʼBWʽLY 
    
							
    
								
        ابوعلی . [ اَ ع َ ] (اِخ ) جعفربن  علی بن  احمدبن حمدان  اندلسی . امیر زاب  از اعمال  افریقیه . شهر مسیله  را او پی  افکنده  است  و ابوالقاسم  محمدبن  هانی  اندلسی  را درباره ٔ او مدائح  فائقه  است  از آن  جمله  است :
المدنفان  من البریة کلها
جسمی  و طرف  بابلی  احور
و المشرقات  النیرات  ثلثة
الشمس  و القمر المنیر و جعفر.
و میان  او و زیری بن  مناذ جد معزبن  بادیس  کینه  و مشاجراتی  بود که  منتهی  به  جنگ  شد و در آن  جنگ  زیری  بقتل  رسید و سپس  پسر او بلکین  بجای پدر نشست  و بخون خواهی  زیری  برخاست  و ابوعلی  جعفربن  علی  چون  دانست  که  با وی  برنیاید مملکت  خویش  بگذاشت  وبه  اندلس  گریخت  و در آنجا364 هَ . ق . کشته  شد.
    
							
    
    
    
        
            واژه های همانند
        
        
            
    ۳۴۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۰ ثانیه
								
    
    
									
            
										
                
                
                    
											
                        ابوعلی . [اَ ع َ ] (اِخ ) ازدی . رجوع  به  حسن  ازدی  مهدوی  شود.
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        ابوعلی . [ اَ ع َ ] (اِخ ) اسحاق . رجوع  بتاریخ  بیهقی  چ  ادیب  ص  58 س  18 شود.
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        ابوعلی . [ اَ ع َ ] (اِخ ) اسدالدوله  صالح بن  مرداس . رجوع  به  اسدالدوله ... شود.
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        ابوعلی . [ اَ ع َ ] (اِخ ) اسماعیل بن  قاسم  قالی . لغوی  بغدادی . رجوع  به  ابوعلی  قالی  و رجوع  به  اسماعیل  قالی ... شود.
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        ابوعلی . [ اَ ع َ ] (اِخ ) اسماعیل بن  محمدبن  اسماعیل بن  صالح  صفار. رجوع  به  صفار... شود.
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        ابوعلی . [اَ ع َ ] (اِخ ) اسماعیل بن  نشیط. از روات  حدیث  است .
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        ابوعلی . [ اَ ع َ ] (اِخ ) اسماعیل  ضریر نحوی . رجوع  به  اسماعیل ... شود.
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        ابوعلی . [ اَ ع َ ] (اِخ ) الیاس . نام  این  شاعر با شعری  لایقرء در لغت نامه ٔ اسدی  ذیل  کلمه  پژول  بمعنی  شتالنگ  آمده  است  و بیت  این  است :نه  ...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        ابوعلی . [ اَ ع َ ] (اِخ ) اوراجی . یکی  از اهل  سیر و سلوک  و ابوعبداﷲ خفیف  یاد او در کتاب  خویش کرده  و او را بشیراز در زمان  حکومت  عمادالدوله  دی...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        ابوعلی . [ اَ ع َ ] (اِخ ) اهوازی  مقری . او راست : النیر الجلی  فی  قرائة زیدبن  علی .