ابومحمد
نویسه گردانی:
ʼBWMḤMD
ابومحمد. [ اَ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) عبداﷲبن اسماعیل میکالی . کاتب و ادیبی بلیغ. او صدهزار شعر از قدما و متأخرین از برداشت و گاهی بطرز ادبا شعر می سرود و از اوست :
یوم دجن قدتناهی طیبه
و حقیق ان یحیا بالمطر
هل یجوز الصحو فی اثنائه
ان ّ هذاالرأی من احدی الکبر.
(از تعلیقات ادیب پیشاوری بر تاریخ بیهقی ). و بیهقی گوید: و دیگری در باب جوانان نیکو گفته است :
ان الامور اذا الاحداث دبرها
دون الشیوخ تری فی بعضها خللا.
و از بوعلی اسحاق شنودم گفت بومحمد میکالی گفتی چه جای بعض است که فی کلّها خللا.
واژه های همانند
۷۰۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۵۸ ثانیه
ابومحمد. [ اَ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) هشام بن الحکم . مولی بنی شیبان الکوفی . رجوع به هشام ... شود.
ابومحمد. [ اَ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) هکاری . رجوع به عیسی بن محمدبن احمدبن یوسف بن ابی القاسم ... شود.
ابومحمد. [ اَ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) یابری اندلسی . رجوع به ابن عبدون ... و رجوع به عبدالمجید... شود.
ابومحمد. [ اَ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) یافعی . عبداﷲبن اسعد یمنی . رجوع به یافعی ... و رجوع به عبداﷲ... شود.
ابومحمد. [ اَ م ُ ح َم ْم َ ] (اِخ ) یحیی بن اکثم مروزی . رجوع به یحیی شود.
ابومحمد. [ اَ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) یحیی بن حسین علوی نیشابوری . متکلم شیعی . رجوع به یحیی ... شود.
ابومحمد. [ اَ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) یحیی بن زیاد فهیر الرّقی . محدث است .
ابومحمد. [ اَ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) یحیی بن سلیم الطائفی . محدث است .
ابومحمد. [ اَ م ُ ح َم ْ م َ] (اِخ ) یحیی بن علی طراح . او راست : جزئی در حدیث .
ابومحمد. [ اَ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) یحیی بن المبارک بن المغیرة العدوی ّ المعروف بالیزیدی المقری النحوی . رجوع به یحیی ... شود.