اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

ابومنصور

نویسه گردانی: ʼBWMNṢWR
ابومنصور. [ اَ م َ ] (اِخ ) دوانی قراتکین حاکم غرجستان بزمان محمود غزنوی . ممدوح فرخی در قصیده ای بمطلع:
مرا دلیست که از چشم من رسیده بجان
بلای من ز دلست اینت درد بیدرمان .
که در آن گوید:
سپهبد سپه شاه شرق ابومنصور
قراتکین دوانی امیر غرجستان
سخنوران جهان را که شعر جمع شده ست
قراتکین دوانی است اول دیوان
نگاه کن که امیر جلیل تا بنشست
بجای شار بفرمان خسرو ایران
جزآن سبک خرد شوربخت سوخته مغز
که غرّه کرد مر او را بخویشتن شیطان
باستواری جای و بپایداری کوه
فریفته شد و از راه راست کرد کران
همی ندید که بر گاه شار شیردلی ست
بتیغ شهرگشای وبتیر قلعه ستان
از آن حصار مر او را چنان فرودآورد
که بخردان جهان را شگفتی آمد از آن
بکیمیا و طلسمات میر ابومنصور
طلسمهای سکندر همی کند ویران .
رجوع به ابونصربن محمدبن اسد شار غرجستان شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۹۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۵۲ ثانیه
دیر ابومنصور. [ دَ رِ اَ م َ ] (اِخ ) نام یکی از دیرهایی است که در قاهره در جیزه بوده است . (از تاج العروس ).
ابومَنْصورْ مُوَفَّقِ هَرَویی (سده 4و5ق/10و 11م)، فرزند علی پزشک و داروشناس ایرانی و مؤلف کهن‌ترین کتاب فارسی موجود در داروشناسی. در هیچ یک از منابع ...
در هیچ یک از منابع کهن نامی از او یا تألیفاتش برده نشده است،آگاهیهای ما دربارة وی تنها از راه کتاب الابنیة عن حقایق الادب اوست که دربارة ادویة مفرده و...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.