گفتگو درباره واژه گزارش تخلف ابونصر نویسه گردانی: ʼBWNṢR ابونصر.[ اَ ن َ ] (اِخ ) نوازنده ای به دربار محمود غزنوی :بونصر تو در پرده ٔ عشاق رهی زن بوعمرو تو اندر صفت گل غزفی گوی . فرخی .و رجوع به ابونصر پلنگ شود. واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۲۵۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۳ ثانیه واژه معنی ابونصر ابونصر. [ اَ ن َ ] (اِخ ) محمد ظاهر. سی و پنجمین از خلفای عباسی (622 - 623 هَ . ق .). رجوع به ظاهر... شود. ابونصر ابونصر. [ اَ ن َ ] (اِخ ) محمد موصلی وزیر القائم و مقتدی . رجوع به ابن جهیر فخرالدوله ... و رجوع به حبیب السیر ج 1 ص 307 و 308 و دستورالوزراء ص ... ابونصر ابونصر. [ اَ ن َ ] (اِخ ) محمود یا مسعودبن ابی بکربن الحسین بن جعفر الفراهی . از مردم فره صاحب نصاب الصبیان معاصر امام شرف الدین محمدبن محمد... ابونصر ابونصر. [ اَ ن َ ] (اِخ ) محمود حاجب بزمان محمود غزنوی جدّ خواجه ابونصر نوکی رئیس غزنین به روزگار مسعودبن محمود. رجوع به تاریخ بیهقی چ ادی... ابونصر ابونصر. [ اَ ن َ ] (اِخ ) مرغزی . بیت ذیل از این شاعر در لغت نامه ٔ اسدی برای کلمه ٔ فرهست شاهد آمده است :نیست را هست کند تنبل اوی هست را ن... ابونصر ابونصر. [ اَ ن َ ] (اِخ ) مروزی . او راست : کتاب اخبارالعلماء یا اخبار علماء خراسان . ابونصر ابونصر. [ اَ ن َ ] (اِخ ) مسعودبن ابی بکر حسین بن جعفر ادیب فراهی . رجوع به مسعود... شود. ابونصر ابونصر. [ اَ ن َ ](اِخ ) مسکتی . صاحب قاموس الأعلام گوید: وی از علمای شهر مسکت ۞ واقع در ساحل عمان است و او راست : مقامات . تاریخ وفاتش ب... ابونصر ابونصر. [ اَن َ ] (اِخ ) المسیحی . سعیدبن ابی الخیربن عیسی بن المسیحی . رجوع به ابن مسیحی ... و رجوع به سعید... شود. ابونصر ابونصر. [ اَ ن َ ] (اِخ ) مشکان . ۞ صاحب دیوان رسالت بزمان محمود غزنوی . او پس از محمود در زمره ٔ ارکان دولت محمودی از قبیل امیرعلی قریب ... تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی ۱۷ ۱۸ ۱۹ ۲۰ ۲۱ ۲۲ صفحه ۲۳ از ۲۶ ۲۴ ۲۵ ۲۶ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود