ابونصر
نویسه گردانی:
ʼBWNṢR
ابونصر. [ اَ ن َ ] (اِخ ) غفاری . حُمیل . صحابی است . (قاموس ). و صاحب تاج العروس گوید: در بعض نسخ قاموس هست که حمیل لقب ابونضره (با ضاد معجمه ) است و در پاره ای نسخ دیگرقاموس آمده است که حمیل لقب ابی نصر است و هر دو صورت غلط است و صواب آن چنانکه حافظ قید کرده است ابی بصره است [ با باء موحده ٔ تحتانی و صاد مهمله ] و او حمیل بن بصرةبن وقاص بن غفار الغفاری است و بنا بر این حمیل اسم اوست نه لقب و او صحابی است و از وی ابوتمیم الجیشانی و مرثد ابوالخیر روایت کنند. کذا فی الکاشف للذهبی و الکنی للبرزالی و العباب للصاغانی و زادبن فهد و یقال حمیل بالفتح و یقال بالجیم ایضاً ففی کلام المصنف (مصنف القاموس ) نظر من وجوه . (فتأمّل ).
واژه های همانند
۲۵۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۹ ثانیه
ابونصر. [ اَ ن َ ] (اِخ ) عبدالوهاب بن عطاء العجلی . رجوع به عبدالوهاب ... شود.
ابونصر. [ اَ ن َ ] (اِخ ) عبدالوهاب بن عطاء. محدث است .
ابونصر. [ اَ ن َ ] (اِخ ) عبدالوهاب بن محمدبن حسن بن ابی الوفاء. رجوع به عبدالوهاب ... شود.
ابونصر. [ اَ ن َ ] (اِخ ) عبیداﷲبن سعید سگزی . رجوع به عبیداﷲ... شود.
ابونصر. [ اَ ن َ ] (اِخ ) عتبةبن ابان . مولی بنی حنیفه . محدث است .
ابونصر. [ اَ ن َ ] (اِخ ) عتبی . محمدبن عبدالجبار. صاحب تاریخ یمینی . رجوع به عتبی ... شود.
ابونصر. [ اَ ن َ ] (اِخ ) عدنان بن نصربن عین زربی طبیب . رجوع به عدنان ... شود.
ابونصر. [ اَ ن َ ] (اِخ ) عراق (حکیم ...). نظامی عروضی در چهارمقاله گوید: ابوالعباس مأمون خوارزمشاه وزیری داشت نام او ابوالحسین احمدبن مح...
ابونصر. [ اَ ن َ ] (اِخ ) علی . ابن السمانی .
ابونصر. [ اَ ن َ ] (اِخ ) علی بن ابی حمله . محدث است .