 
        
            اثمان 
        
     
    
								
        نویسه گردانی:
        ʼṮMAN 
    
							
    
								
        اثمان . [ اِ ] (ع  مص ) هشت  شدن . (تاج  المصادر). هشت  عدد گردیدن : اثمن  القوم . (منتهی الارب ).  ||  خداوند شتران  ثَمِن  شدن ، یعنی  آنکه  در هشت  روز یک نوبت  آب  یابند: اثمن  الرجل . (منتهی الارب ).  ||  هشتم  به  آب  آمدن  اشتر. (تاج  المصادر).  ||  بهاکردن  متاع : اثمنه  سِلْعته ؛ بها کرد متاع  او را و داد او را بهای  آن  و کذلک : اثمن  له  سِلْعَتَه .
    
							
    
    
    
        
            واژه های همانند
        
        
            
    ۱۰۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۳ ثانیه
								
    
    
									
            
										
                
                
                    
											
                        عثمان . [ ع ُ ] (اِخ ) ابن  عمربن  موسی  التیمی ، قاضی  و از مردم  مدینه  است . به  سال  75 هَ . ق . نزد عبدالملک بن  مروان  رفت  و در عهد مروان بن  م...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        عثمان . [ ع ُ ] (اِخ ) ابن  عیسی بن  درباس  مارانی  ملقب  به  ضیاءالدین . از اعلم  شافعیان  درفقه  بود نسبت  او به  بنی ماران  است  در مروج  (نزدیک  م...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        عثمان . [ ع ُ ] (اِخ ) ابن  عیسی بن  منصور بلیطی  مکنی  به  ابوالفتح  از علمای  ادب  و اخبار بود و او را شعری  است . در شهری  نزدیک  موصل  متولد شد سپ...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        عثمان . [ ع ُ ] (اِخ ) ابن  قطن . در عراق  با حجاج بن  یوسف  بود و بفرماندهی  برخی  از لشکریان  او رسید و آخرین  بار فرمانده  لشکری  بود که  به  جنگ  ...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        عثمان . [ ع ُ ] (اِخ ) ابن  محمدبن  ابی شیبة الکوفی . معروف  به  ابن  ابی شیبة و مکنی  به  ابوالحسن . از حُفّاظ حدیث  است . او راست : المسند و التفسیر...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        عثمان . [ ع ُ ] (اِخ ) ابن  محمدبن  خالدبن  زبیربن  العوام  معروف  به  عثمان  الزبیری . در مدینه  بهمراهی  محمدبن  عبداﷲبن  حسن  بر منصور عباسی  خروج ...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        عثمان . [ ع ُ ](اِخ ) ابن  مظعون بن  حبیب بن  وهب  الجمحی  مکنی  به  ابوالسائب . صحابی  و از حکماء عرب  جاهلیت  بود. وی  سیزدهمین مردی  است  که  اسلام...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        آسمان . [ س ْ / س ِ  ] (اِ)  ۞  چرخ . سماء. سما. فلک . اثیر. ام النجوم . سپهر. گنبد. گردون . گرزمان . خضراء. خضرا. میناء. عجوز. جرباء. رقیع. ضاحیه . ج...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        آسمان . [ س ْ / س ِ ](اِ) نام  روز بیست وهفتم  یا بیست وپنجم  و بعضی  بیست وششم  گفته اند از هر ماه  فارسی . و در این  روز نیک  است  بسفر دور شدن  و ن...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        آسمان . [ س ْ / س ِ ] (اِخ ) نام  کوهی  نزدیک  بندر نخیلو بجنوب  ایران .