اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

ادی

نویسه گردانی: ʼDY
ادی .[ اُ دی ی ] (ع مص ) ستبر شدن شیر تا جغرات گردد. (تاج المصادر بیهقی ). بسته شدن شیر یا ماست . (زوزنی ). غلیظ شدن شیر. || بسیار شدن چیزی . || صالح شدن خیک که در آن دوغ زده و مسکه گیرند.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۵۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۳ ثانیه
عدی . [ ع َ دی ی ] (اِخ ) ابن زیدبن حمادبن زید. از تمیم شاعر و از دهاة جاهلی است وی قروی و از مردم حیره بود مردی فصیح بود عربی و فارسی ...
عدی . [ ع َ دی ی ] (اِخ ) ابن زیدبن مالک بن عدن بن الرقاع از عاملة. شاعری بزرگ و از مردم دمشق است . وی معاصر جریر است از مداحان بنی امیه ...
عدی . [ ع َ دی ی ] (اِخ ) ابن زید مناةبن ادبن طایخة از عدنان جد جاهلی است از اعقاب ذوالرمة شاعر است . (از اعلام زرکلی ) (لباب الانساب ج 2 ص...
عدی . [ ع َ دی ی ] (اِخ ) ابن عدی بن عمیرةبن فروة. از بنی الارقم ازکنده . بزرگ اهل جزیره بود. وی ناسک فقیه بود، سلیمان بن عبدالملک وی را...
عدی . [ ع َ دی ی ] (اِخ ) ابن عمروبن ربیعة. از مزیقیا از قحطانیه جد جاهلی است . از نسل اوست بدیل بن ورقاء و جویریة دختر حارث . (از اعلام زرکلی...
عدی . [ ع َ دی ی ] (اِخ ) ابن عمروبن مالک . از بنی نجار. از خزرج از قحطان جد جاهلی است از نسل اوست حسان بن ثابت الانصاری . (از اعلام زرکلی...
عدی . [ ع َ دی ی ] (اِخ ) ابن عَمیرة، مکنی به ابو زراة صحابی است . ساکن کوفه شد و بعد به حران رفت و سپس به سال 40 هَ . ق . به کوفه درگذ...
عدی . [ ع َ دی ی ] (اِخ ) ابن کعب بن مرة. از لؤی بن غالب از عدنان جد جاهلی است و از اعقاب او است عمروبن الخطاب . (از اعلام زرکلی ) (لباب ...
عدی . [ ع َ دی ی ] (اِخ ) ابن مسافربن اسماعیل الهکتاری . از شیوخ متصوفه است طائفه عدویه بدو منسوب اند، وی مردی صالح و ناسک بود به سال 4...
آدی ذَیَ (اوستایی) دیدن، نگریستن، مشاهده ـ تماشا کردن
« قبلی ۱ ۲ ۳ ۴ صفحه ۵ از ۶ ۶ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.