اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

ادی

نویسه گردانی: ʼDY
ادی .[ اُ دی ی ] (ع مص ) ستبر شدن شیر تا جغرات گردد. (تاج المصادر بیهقی ). بسته شدن شیر یا ماست . (زوزنی ). غلیظ شدن شیر. || بسیار شدن چیزی . || صالح شدن خیک که در آن دوغ زده و مسکه گیرند.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۵۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۹ ثانیه
عدی . [ ع َ دی ی ] (ع اِ) گروه مردم که مهیای قتال باشند. || پیشروان جنگ . و قیل أول من یحمل من الرحالة. (قطرالمحیط) (از اقرب الموارد)...
عدی . [ ع َ دی ی ] (ص نسبی ) نسبت است به عدی بن افلت . رجوع به عدی بن افلت شود. || نسبت است به عدی بن جندب . رجوع به عدی بن جندب ش...
عدی . [ ع َ دی ی ] (اِخ ) قبیله ای است و عدوی یا عِدی منسوب بدان است . (از اقرب الموارد) (از قطرالمحیط) (منتهی الارب ).
عدی . [ ع َ دی ی ] (اِخ )جدی جاهلی است . فرزندان او بطنی از نجارند از آنهاست انس بن مالک و جماعتی از صحابه . (از اعلام زرکلی ).
عدی . [ ع َ دی ی ] (اِخ ) جدی است جاهلی . فرزندان او بطنی از بنی مزیقیااند. (از اعلام زرکلی ).
عدی . [ ع َ دی ی ] (اِخ ) جدی است جاهلی . فرزندان او بطنی از فزارةاند. از جمله بنو بدر است که مسکن آنها به نواحی قلپوبیة به دیار مصر بود. (...
عدی . [ ع َ دی ی ] (اِخ ) جدی است جاهلی . فرزندان او بطنی از قضاعه اند. (از اعلام زرکلی ).
عدی . [ ع َ دی ی ] (اِخ ) جدی است جاهلی . فرزندان او بطنی از لخم از قحطانیه اند. (از اعلام زرکلی ).
عدی . [ ع َ دی ی ] (اِخ ) ابن اخزم بن ربیعةبن جرول بن ثعل بن عمروبن الغوث بن طیی ٔ. بطنی از طی است از جمله حاتم بن عبداﷲبن الحشرج بن ام...
عدی . [ ع َ دی ی ] (اِخ ) ابن ارطاة الفزاری امیر و از مردم دمشق است . وی از عقلاء شجعان عرب بود. عمربن عبدالعزیز به سال 99 هَ . ق . وی را ...
« قبلی ۱ ۲ صفحه ۳ از ۶ ۴ ۵ ۶ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.