اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

ارا

نویسه گردانی: ʼRʼ
ارا. [ ] (اِخ ) یکی از رؤسای اشیر بود(کتاب اول تواریخ ایام 7:38). (قاموس کتاب مقدس ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۷۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۹ ثانیه
لغت آرا. [ ل ُ غ َ ] (نف مرکب ) آرایش و زینت دهنده و آراینده ٔ لغت : بی زبان لغت آرات به تازی و دری گوش پر زیبق و چشم آمده در، باد پدر.خ...
ملک آرا. [ م ُ ] (نف مرکب ) ملک آرای : ماه ملک آرا غیاث الدین محمد آنکه هست بر مراد خاطر او چرخ و انجم را مدار. وحشی .رجوع به ملک آرای شود.
ملک آرا. [ م ُ ] (اِخ ) عباس میرزا (1255 - 1316 هَ . ق .). پسردوم محمدشاه و برادر کوچکتر ناصرالدین شاه . مادر وی خدیجه خانم نام داشته و خواهر ...
ملک آرا. [ م ُ ] (اِخ ) محمد قلی میرزا (1203 - 1289 هَ . ق .) پسر سوم فتحعلی شاه و مادرش دختر محمدخان قاجار بود. در سال 1228 به حکومت استرآباد...
سپهبد حاجی علی رزم‌آرا (۱۲۸۰ - ۱۶ اسفند ۱۳۲۹) نخست‌وزیر ایران در سال ۱۳۲۹. محتویات [نمایش] آغاز زندگی و جوانی [ویرایش] حاجی علی رزم‌آرا در ۱۲...
رزم آرا. [ رَ ] (نف مرکب ) مخفف رزم آراینده . بهادری که در نبرد کردن باهنر باشد. (ناظم الاطباء). پهلوانی که در رزم هنرمند باشد. (فرهنگ فارسی...
رزم آرا. [ رَ ] (اِخ ) حاجیعلی . از صاحب منصبان مطلع و فعال ایران . وی به درجه ٔ سپهبدی رسید و مدتی ریاست ستاد بزرگ ارتشتاران را داشت و از ت...
سپاه آرا. [ س ِ ] (نف مرکب ) سپه آرا. آراینده ٔ سپاه . آنکه سپاه تهیه ببیند. آنکه سپاه آماده کند.
سپه آرا. [ س ِ پ َه ْ ] (نف مرکب ) سپه آرای آراینده ٔ سپاه . فرمانده ِ سپه . سپهسالار که سبب فر و شکوه لشکر بود : به تیغ آن سپه آرای نیست خوا...
سخن آرا. [ س ُ خ َ ] (نف مرکب ) سخن آرای . شاعر. گوینده . و برمنشی و خطیب نیز اطلاق کنند. (آنندراج ) : بمدح مجلس میمون تو مزین بادجریده ٔ سخن ...
« قبلی ۱ ۲ صفحه ۳ از ۸ ۴ ۵ ۶ ۷ ۸ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.