اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

ارا

نویسه گردانی: ʼRʼ
ارا. [ ] (اِخ ) یکی از رؤسای اشیر بود(کتاب اول تواریخ ایام 7:38). (قاموس کتاب مقدس ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۷۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
اختلاف نظر ها، پراکندگی نظرها
خدا را بهتر شناختن همراه با آرایش عرفانی روح از هر نوع پلیدی و گناه
حکمت آرا. [ ح ِ م َ ] (نف مرکب ) آراینده ٔ حکمت . زیب و زینت دهنده ٔ حکمت : حکمت آرایان روشن رای را عقل صحیح جز بدین درگاه ننماید صراط مستقیم...
خطبه آرا. [ خ ُ ب َ / ب ِ ] (نف مرکب )خطبه گو. آنکه بر سر منابر خطبه می گوید : تا سیه پوشان نورانی سلاطین را بعیدخطبه آرایند بر منبر به نیکویی...
بستان آرا. [ ب ُ ] (نف مرکب ) بوستان آرای . بستان آرای . رجوع به بوستان آرا و بستان آرای شود.
انجمن آرا. [ اَ ج ُ م َ ](نف مرکب ) کسی که مایه ٔ زینت انجمن است . (فرهنگ فارسی معین ). رئیس و صاحب مجلس . (آنندراج ) : آنکه در خلوت آیینه ...
انگشت آرا. [ اَ گ ُ ] (نف مرکب ، اِ مرکب ) انگشتری . انگشتر: الخاتم زینة الرجال و اسمه بالفارسیة «انگشت آرای ». (ابواحمدبن ابی بکر الکاتب در منا...
عروس آرا. [ ع َ ] (نف مرکب ) عروس آرای . عروس آراینده . مشاطه . رجوع به عروس آرای شود.
بیوک آرا. [ب ُ ] (نف مرکب ) مشاطه . عروس آرا. (یادداشت مؤلف ).
بوستان آرا. (نف مرکب ) بوستان آرای . آراینده ٔ بوستان . که بوستان را بجمال خود بیاراید. که از بوستان زیباتر و خرم تر باشد : سپید برف برآمدبکوهس...
« قبلی ۱ ۲ ۳ ۴ ۵ صفحه ۶ از ۸ ۷ ۸ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.