اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

ارا

نویسه گردانی: ʼRʼ
ارا. [ ] (اِخ ) یکی از رؤسای اشیر بود(کتاب اول تواریخ ایام 7:38). (قاموس کتاب مقدس ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۷۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
عراء. [ ع َ ] (ع اِ) جای و میدان که در آن چیزی پوشیده نشود. (منتهی الارب ) (از آنندراج ). || جای فراخ و وسیع که از چیزی پوشیده نباشد. (...
عراء. [ ع َرْ را ] (ع ص ) دختر دوشیزه . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || شترماده ٔ خردکوهان و ماده شتر خارش ناک . (ناظم الاطباء).
صف آرا. [ ص َ ] (نف مرکب ) آراینده ٔ صف . مرتب سازنده ٔ صف . آنکه صف لشکر یا سرباز یا صفوف دیگر را مرتب می کند. و رجوع به صف آرائی و صف آرائی ...
دل آرا. [ دِ ] (نف مرکب ) دلارا.دل آرای . دل آراینده . آراینده ٔ دل . شادکننده ٔ دل . آنچه یا آنکه باعث شادی و نشاط و سرور شود : نشستند بر زین پ...
کی = آفریننده - امیر آرا = زیبائی و آرایش آراینده امیر
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
گل آرا نامی ایرانی است که برای دختران زیباروی و متشخص به کار برده می شود , گل آرا به شخصی می گویند که نگهداری و آرایش کردن گلها را بر عهده دارد این نا...
نخل آرا. [ ن َ ] (نف مرکب ) آراینده ٔ نخل . که نخل محرّم را بیاراید. || (ن مف مرکب ) آرایش شده با خرمابن ها. (ناظم الاطباء).
نظم آرا. [ ن َ ] (نف مرکب ) مقابل نثرآرا. شاعر. (یادداشت مؤلف ). سخنور. سخن آرا. رجوع به مدخل بعد شود.
گوش آرا. (نف مرکب ) گوش آرای . رجوع به گوش آرای شود.
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۸ ۳ ۴ ۵ ۶ ۷ ۸ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.