گفتگو درباره واژه گزارش تخلف اران نویسه گردانی: ʼRʼN اران . [ اَ ] (اِخ ) شهریست که قباد آنرا بنا کرده است . حلوان ۞ : اران خواند آن شارسان را قُبادکه تازی کنون نام حلوان نهاد. فردوسی (از بعض لغت نامه ها).و رجوع به ارّان شود. واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۲۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۲ ثانیه واژه معنی ژوئیف اران ژوئیف اران . [ اِ ] (اِخ ) ۞ یهودی سرگردان . عران عران . [ ع ِ ] (ع اِ) بیماریی است که موی پائین پای ستور برافکند. || کفتگی پای ستور. (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب ) (از آنندراج ). ||... عران عران . [ ع َرْ را ] (ع ص ) آنکه درخت عران فروشد. (از اقرب الموارد). آران ( واژه ترکی) معتدل و میانه آران اسامی "آران"، "آرو"، "آرُ" ، "بیدگل" و "وِیگل" نامهای رسمی و محلی این منطقه است . درباره سبب این دو نامگذاری نظریات متعددی ابراز شده که به برخی از آنه... آران پاک وبی غش .سالم.کامل.بدون هرگونه الودگی آران آران . (اِ) آرنج . آرن . وارن . رونکک . مرفق . آران آران . (اِخ ) نام مرکز خرّه ٔ کویرات کاشان ، و خر و الاغ های آنجا از نوعی بزرگ باشد چون استری : خوانی دو سه آراست که آرایش آن بودیک کله ... ارعن ارعن .[ اَ ع َ ] (ع ص ) نادان . ابله . احمق . مرد گول زودسخن . || فروهشته گوشت و سست . (منتهی الأرب ). مسترخی . || دراز بی عقل . احمق دراز. ... بنه آران بنه آران . [ ب ُ ن َ ] (اِخ ) دهی از دهستان سوسن است که در بخش ایزه ٔ شهرستان اهواز واقع است و 150 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران... تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی ۱ صفحه ۲ از ۲ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود