 
        
            اران 
        
     
    
								
        نویسه گردانی:
        ʼRʼN 
    
							
    
								
        اران . [ اَرْ را ] (اِخ )لغتی  است  در حرّان . دمشقی  در نخبةالدهر (ص  191) آرد: و صارت  القصبة حرّان  و نسبت  الی  بناء ارّان بن  آزر و آزر ابو ابراهیم  الخلیل  (ع  مص ) و کانت  حران  مدینةالصابیة - انتهی . و یاقوت  گوید: ارّان  اسم  است  حران  بلد مشهور از دیار مضر را که  در قدیم  بدان  جا خز بعمل می آوردند و بدین  ناحیه  منسوبست  فقیه  عبدالخالق بن  ابی المعالی بن  محمد الارّانی  الشافعی . (معجم  البلدان ).
    
							
    
    
    
        
            واژه های همانند
        
        
            
    ۲۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۸ ثانیه
								
    
    
									
            
										
                
                
                    
											
                        ژوئیف  اران . [ اِ ] (اِخ )  ۞  یهودی  سرگردان .
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        آران یا اَرّان، سرزمینی است در قفقاز که حدود آن در دورههای مختلف تا اندازهای متغیر بوده است و نام آن را جغرافینگاران به شکلهای گوناگون آوردهاند. ...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        آران . (اِ) آرنج . آرن . وارن . رونکک . مرفق .
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        آران . (اِخ ) نام  مرکز خرّه ٔ کویرات  کاشان ، و خر و الاغ های  آنجا از نوعی  بزرگ  باشد چون  استری  : خوانی  دو سه  آراست  که  آرایش  آن  بودیک  کله ...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        عران . [ ع ِ ] (ع  اِ) بیماریی  است  که  موی  پائین  پای  ستور برافکند.  ||  کفتگی  پای  ستور. (از اقرب  الموارد) (از منتهی  الارب ) (از آنندراج ). ||...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        عران . [ ع َرْ را ] (ع  ص ) آنکه  درخت  عران  فروشد. (از اقرب  الموارد).
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        ( واژه ترکی) معتدل و میانه
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        اسامی "آران"، "آرو"، "آرُ" ، "بیدگل" و "وِیگل" نامهای رسمی و محلی این منطقه است . درباره سبب این دو نامگذاری نظریات متعددی ابراز شده که به برخی از آنه...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        پاک وبی غش .سالم.کامل.بدون هرگونه الودگی
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        ارعن .[ اَ ع َ ] (ع  ص ) نادان . ابله . احمق . مرد گول  زودسخن .  ||  فروهشته گوشت  و سست . (منتهی  الأرب ). مسترخی .  ||  دراز بی عقل . احمق  دراز. ...