اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

اران

نویسه گردانی: ʼRʼN
اران . [ اَ ] (اِخ ) ۞ جزیره ای در اسکاتلند بمسافت پنج میلی مشرق کنتیر و سیزده میلی مغرب اسکاتلند و بین آن دو خلیج کلَید فاصله است و معظم طول آن قریب 21 میل و عرض آن 12 میل است از احجار آن یشم و عقیق و بلور سنگی مشهور به الماس اران میباشد. || نام دو رشته جزایر در دو ساحل ایرلند و کنار اقیانوس اطلس که یکی را اران شمالی (نُرث اران ) و دیگری را اران جنوبی (سوث اران ) نامند و آن از کنت نشین گالوَی باشد.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۹ ثانیه
ژوئیف اران . [ اِ ] (اِخ ) ۞ یهودی سرگردان .
عران . [ ع ِ ] (ع اِ) بیماریی است که موی پائین پای ستور برافکند. || کفتگی پای ستور. (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب ) (از آنندراج ). ||...
عران . [ ع َرْ را ] (ع ص ) آنکه درخت عران فروشد. (از اقرب الموارد).
( واژه ترکی) معتدل و میانه
اسامی "آران"، "آرو"، "آرُ" ، "بیدگل" و "وِیگل" نامهای رسمی و محلی این منطقه است . درباره سبب این دو نامگذاری نظریات متعددی ابراز شده که به برخی از آنه...
پاک وبی غش .سالم.کامل.بدون هرگونه الودگی
آران . (اِ) آرنج . آرن . وارن . رونکک . مرفق .
آران . (اِخ ) نام مرکز خرّه ٔ کویرات کاشان ، و خر و الاغ های آنجا از نوعی بزرگ باشد چون استری : خوانی دو سه آراست که آرایش آن بودیک کله ...
ارعن .[ اَ ع َ ] (ع ص ) نادان . ابله . احمق . مرد گول زودسخن . || فروهشته گوشت و سست . (منتهی الأرب ). مسترخی . || دراز بی عقل . احمق دراز. ...
بنه آران . [ ب ُ ن َ ] (اِخ ) دهی از دهستان سوسن است که در بخش ایزه ٔ شهرستان اهواز واقع است و 150 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران...
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.