اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

ارب

نویسه گردانی: ʼRB
ارب . [ اَ ] (ع مص ) محکم کردن گره . || بر «اِرب »، یعنی عضوی از اعضای کسی زدن . (از منتهی الارب ) (ازاقرب الموارد). || (اِ) مابین انگشت سبابه و وسطی . (از منتهی الارب ) (از ذیل اقرب الموارد).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۱۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۹ ثانیه
عرب . [ ع َ رَ ] (اِخ ) طایفه ای از طوائف فارس است . (جغرافیای سیاسی کیهان ص 104).
عرب . [ ع َ رَ ] (اِخ ) از ایلات خمسه ٔ فارس است . (جغرافیای سیاسی کیهان ص 86).
عرب . [ ع َ رَ ] (اِخ ) شعبه ای ازهفت لنگ بختیاری است . (جغرافیای سیاسی کیهان ص 73).
عرب . [ ع َ رَ ] (اِخ ) دهی است از بخش حومه ٔ شهرستان بجنورد. کوهستانی و معتدل و 563 تن سکنه دارد. آب آن از چشمه و محصول آن غلات بنشن ، ...
عرب . [ ع َ رَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان گوکلان بخش مرکزی شهرستان گنبد قابوس ناحیه ای است کوهستانی هوای آن معتدل است 230 تن سکنه دار...
عرب . [ ع َ رَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان اربعه بالا (علیا) بخش مرکزی شهرستان فیروزآباد. ناحیه ای است کوهستانی . هوای آن معتدل است 182 تن...
عرب . [ ع َ رِ ] (ع اِمص ) تیزی معده . (منتهی الارب ).
امیر عرب . [ اَ رِ ع َ رَ ] (اِخ )کنایه از رسول اکرم (ص ) است . (از یادداشت مؤلف ).
تپه عرب . [ ت َپ ْ پ َ ع َ رَ ] (اِخ ) دهی از دهستان شهرکی است که در بخش شیب آب زابل و هیجده هزارگزی شمال خاوری سکوهه و هیجده هزارگزی خا...
چاه عرب . [ ع َ رَ ] (اِخ ) منزلی در ناحیه ٔ خوارزم که سلطان تکش در آن محل بمرض خناق درگذشت . مؤلف حبیب السیر نویسد: «... و کیفیت فوت ت...
« قبلی ۱ ۲ صفحه ۳ از ۱۲ ۴ ۵ ۶ ۷ ۸ ۹ ۱۰ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.