اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

اردوان

نویسه گردانی: ʼRDWʼN
اردوان . [ اَ دَ ] (اِخ ) بزرگ پادشاه اشغانی بیست و سه سال پادشاه بود. (فارسنامه ٔ ابن البلخی چ کمبریج ص 18). فردوسی در شاهنامه گوید:
چو بنشست بهرام از اشکانیان
ببخشید گنجی به ارزانیان
ورا خواندند اردوان بزرگ
که از میش بگسست چنگال گرگ
ورا بود شیراز با اصفهان
که داننده خواندیش مر ز مهان
به اصطخر شد بابک از دست او
که تنّین خروشان بُد از شست او
چه کوتاه شد شاخ و هم بیخشان ۞
نگوید جهاندیده تاریخشان .
از گفتار فردوسی پیداست که اردوان بزرگ را همان اردوان پنجم آخرین پادشاه اشکانی دانسته است ولی نام وی بهرام نبوده است . رجوع به اردوان پنجم شود. حمزه ٔ اصفهانی در جدول سوم از قسم دوم اسامی شاهان اشکانی دوازدهمین پادشاه اشکانی را بنام ((اردوان الکبیر الاشکانان )) و مدت سلطنت او را ((کج )) (23 سال ) نویسدو او پس از ((اردوان بن بلاشان )) و پیش از ((خسروبن الاشکانان )) سلطنت کرده است . (ایران باستان ص 2555). در مجمل التواریخ و القصص (ص 32) پس از ذکر ((اردوان بن بلاشان )) آمده : ((اردوان بزرگ بن اشکانان )) و در ص 59 گوید: ((پادشاهی اردوان بزرگ بن اشکان بیست وسه سال )) و پس از او ((خسروبن اشکانان )) و ((به آفرید)) و ((بلاش )) و ((نرسی )) و ((اردوان کوچک )) را یاد کند. بنابراین مؤلف مجمل التواریخ مانند بسیاری از مورخین وبرخلاف فردوسی ، اردوان آخرین پادشاه اشکانی را ((اردوان کوچک )) دانسته است . رجوع به اردوان اصغر و فارسنامه ٔ ابن البلخی ص 18 و ایران باستان ص 2541، 2542، 2564 شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۷ ثانیه
اردوان . [ اَ دُ ] (اِخ ) رجوع به اردوال (شهرک ) شود.
اردوان . [ اَ دَ ] (اِخ ) ارتبان ۞ . ارته پان . نام عده ای از ایرانیان باستان و از آن جمله پنج تن از شاهان اشکانی ۞ و نام پادشاهی بوده ...
اردوان . [ اَ دَ ] (اِخ ) پسر وشتاسپ پسر ارشام هخامنشی و او برادر داریوش اول و عم خشیارشاست . (ایران باستان ص 708، 711، 713، 1625).
اردوان . [ اَ دَ ] (اِخ ) رئیس قراولان مخصوص خشیارشا، شاهنشاه هخامنشی . وی در سال 466 ق .م . کنگاشی بر ضد شاه ترتیب داده خواجه ای را میتری ...
اردوان . [ اَ دَ ] (اِخ ) عموی فرهاد دوم که در جنگ با یوئه چی ها از پا درآمد. (ایران باستان ص 2088).
اردوان . [ اَ دَ ] (اِخ ) سکه ای در عراق عجم بدست آمده از اردوان نامی با این نوشته ٔ منقوش : آراق ملکو، یعنی پادشاه عراق . (ایران باستان ص...
اردوان . [ اَ دَ ] (اِخ ) یکی از نوکران میرزا اسکندردر شیراز که میرزاابراهیم سلطان تیموری آنان را بندکرده مصحوب معتمدی به خراسان روانه گر...
اردوان . [ اَ دَ ] (اِخ ) قاصد امیر شاه ملک نزد دایمسک خان . رجوع به حبط ج 2ص 403 و 404 شود.
اردوان . [ اَ دَ ] (اِخ ) نام ولایتی است بسیار وسیع. (برهان قاطع) (غیاث اللغات ).
اردوان . [ اَ دَ ] (اِخ ) آفدم یا افدم آخرین پادشاه اشکانی : و اردوان را در سیرالملوک آذروان نوشتست آفدم ۞ یعنی آخر. (مجمل التواریخ و الق...
« قبلی صفحه ۱ از ۳ ۲ ۳ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.