گفتگو درباره واژه گزارش تخلف اردوان نویسه گردانی: ʼRDWʼN اردوان . [ اَ دَ ] (اِخ ) آفدم یا افدم آخرین پادشاه اشکانی : و اردوان را در سیرالملوک آذروان نوشتست آفدم ۞ یعنی آخر. (مجمل التواریخ و القصص ص 32). رجوع به اردوان پنجم شود. واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۲۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه واژه معنی اردوان اردوان . [ اَ دُ ] (اِخ ) رجوع به اردوال (شهرک ) شود. اردوان اردوان . [ اَ دَ ] (اِخ ) ارتبان ۞ . ارته پان . نام عده ای از ایرانیان باستان و از آن جمله پنج تن از شاهان اشکانی ۞ و نام پادشاهی بوده ... اردوان اردوان . [ اَ دَ ] (اِخ ) پسر وشتاسپ پسر ارشام هخامنشی و او برادر داریوش اول و عم خشیارشاست . (ایران باستان ص 708، 711، 713، 1625). اردوان اردوان . [ اَ دَ ] (اِخ ) رئیس قراولان مخصوص خشیارشا، شاهنشاه هخامنشی . وی در سال 466 ق .م . کنگاشی بر ضد شاه ترتیب داده خواجه ای را میتری ... اردوان اردوان . [ اَ دَ ] (اِخ ) عموی فرهاد دوم که در جنگ با یوئه چی ها از پا درآمد. (ایران باستان ص 2088). اردوان اردوان . [ اَ دَ ] (اِخ ) سکه ای در عراق عجم بدست آمده از اردوان نامی با این نوشته ٔ منقوش : آراق ملکو، یعنی پادشاه عراق . (ایران باستان ص... اردوان اردوان . [ اَ دَ ] (اِخ ) یکی از نوکران میرزا اسکندردر شیراز که میرزاابراهیم سلطان تیموری آنان را بندکرده مصحوب معتمدی به خراسان روانه گر... اردوان اردوان . [ اَ دَ ] (اِخ ) قاصد امیر شاه ملک نزد دایمسک خان . رجوع به حبط ج 2ص 403 و 404 شود. اردوان اردوان . [ اَ دَ ] (اِخ ) نام ولایتی است بسیار وسیع. (برهان قاطع) (غیاث اللغات ). اردوان اردوان . [ اَ دَ ] (اِخ ) ابن ایلاووس مسعودی در مروج الذهب بنقل از ابوعبیدة معمربن المثنی التیمی (دربعض نسخ الیمنی ) نام نهمین پادشاه اش... تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی صفحه ۱ از ۳ ۲ ۳ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود