گفتگو درباره واژه گزارش تخلف اسحاق نویسه گردانی: ʼSḤAQ اسحاق . [ اِ ] (اِخ ) یکی از نقله و مترجمین کتب از زبانهای دیگر بعربی . وی کتاب مجسطی را ترجمه و ثابت اصلاح کرده است . ونیز کتاب سوفسطس افلاطون را ترجمه کرده است بتفسیر امقیدورس . ۞ (ابن الندیم ). واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۴۴۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۶۶ ثانیه واژه معنی اسحاق اسحاق . [ اِ ] (اِخ ) ابن محمد ملقب به حکیم سمرقندی ، قاضی حنفی . متوفی بسال 343 هَ . ق . او راست : السواد الاعظم فی الکلام . (کشف الظنون ). اسحاق اسحاق . [ اِ ] (اِخ ) ابن محمد نخعی معروف به احمر. مرزبانی ذکر او آورده است . (الموشح چ قاهره ص 201). او راست : کتاب الصراط. (کشف الظنون )... اسحاق اسحاق . [ اِ ] (اِخ ) ابن محمد نوحی . محدث و خطیب است . اسحاق اسحاق . [ اِ ] (اِخ ) ابن محمد نهرجوری مکنی به ابویعقوب . نامش اسحاق است و پدرش محمد از اجلاء مشایخ و بزرگان علماست . علوم ظاهر و باطن و ز... اسحاق اسحاق . [ اِ ](اِخ ) ابن محمد هروی مکنی به ابویعقوب . محدث است . اسحاق اسحاق . [ اِ ] (اِخ ) ابن محمودبن حمزة. او راست : اعراب جزء آخر قرآن موسوم به تنبیه . اسحاق اسحاق . [ اِ ] (اِخ ) ابن مرار شیبانی کرمانی مکنی به ابوعمرو. متوفی بسال 206 هَ . ق . او راست : کتاب النحل و العسل . کتاب الجیم در لغت ، و گ... اسحاق اسحاق . [ اِ ] (اِخ ) ابن مسلم العقیلی . معاصر منصور عباسی . ابن عبدربه و جاحظ و ابن قتیبه ذکر او آورده اند. رجوع بعقد الفرید چ محمد سعید العر... اسحاق اسحاق . [اِ ] (اِخ ) ابن مسلمةبن اسحاق القینی . عالمی است اخباری ، از مردم اندلس . او راست کتابی مشتمل بر چند جزء در اخبار ریه (ناحیتی باند... اسحاق اسحاق . [ اِ ] (اِخ ) ابن معاذ بصری . او را سی ورقه شعر است . (ابن الندیم ). تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی ۲۰ ۲۱ ۲۲ ۲۳ ۲۴ صفحه ۲۵ از ۴۵ ۲۶ ۲۷ ۲۸ ۲۹ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود