اسحاق
نویسه گردانی:
ʼSḤAQ
اسحاق . [ اِ ] (اِخ ) ابن (میر) احمد خوافی . مشهور به خواجه شهاب الدین . وی برادرزاده و داماد مولانا قطب الدین خوافی است و از بعض اقسام فضائل محظوظ و بهره ور مینمود و در زمان وزارت و امارت خواجه فضل الدین محمد که او نیز داماد مولانا قطب الدین بود چند سال قائم مقام عم ّ بزرگوار شد و بصدارت خاقان منصور قیام کرد و در روز فوت خواجه ٔ مشارالیه مؤاخذ گشته مبلغ کلی فرودآورد و بعد از آنکه از چنگ محصل نجات یافت درزاویه ٔ عزلت تتمه ٔ ایّام حیات را بپایان رسانید. (حبیب السیر جزو 3 از ج 3 ص 240 و 279 و 296 و 299).
واژه های همانند
۴۴۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۵ ثانیه
اسحاق . [ اِ ] (اِخ ) ابویعقوب . رجوع به اسحاق بن جریر... شود.
اسحاق . [ اِ ] (اِخ )ابویعقوب . رجوع به اسحاق بن سلیمان الاسرائیلی شود.
اسحاق . [ اِ ] (اِخ ) ابویعقوب . رجوع به اسحاق بن عمار شود.
اسحاق . [ اِ ] (اِخ ) ابویعقوب . رجوع به اسحاق بن محمدبن علی بن سعید المدینی شود.
اسحاق . [ اِ ] (اِخ ) ابویعقوب . رجوع به اسحاق بن نصیر... شود.
اسحاق . [ اِ ] (اِخ ) ابویعقوب . رجوع به اسحاق بن یزیدبن اسماعیل شود.
اسحاق . [ اِ ] (اِخ ) ابویعقوب بن ابراهیم الخطابی . محدث است .
اسحاق . [ اِ ] (اِخ ) ابویعقوب نهرجوری . رجوع به ابویعقوب اسحاق نهرجوری شود.
اسحاق . [ اِ ] (اِخ ) ادیب بن عبداﷲ اسحاق الدمشقی . نزیل بیروت و مصر، کاتب و بارع . مولد وی دمشق سال 1856 و وفات 1885 م . پدر او را دیب یا ذ...
اسحاق . [ اِ ] (اِخ ) اردبیلی ملقب به شیخ صفی الدین . رجوع بصفی الدین ... شود.